دریای زندگی

کفشهایم را می پوشم و در زندگی قدم می زنم ... من زنده ام و زندگی ارزش رفتن دارد ... آن قدر می روم تا صدای پاشنه هایم گوش ناامیدی را کر کند ... زندگی به سادگی رفتن است ! به همین راحتی ... زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد ...

دریای زندگی

کفشهایم را می پوشم و در زندگی قدم می زنم ... من زنده ام و زندگی ارزش رفتن دارد ... آن قدر می روم تا صدای پاشنه هایم گوش ناامیدی را کر کند ... زندگی به سادگی رفتن است ! به همین راحتی ... زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد ...

تا کی...!!!؟

صدای زنگ تلفن بدنمو به رعشه میندازه! حتمن بازم خودشه!

گوشی رو برمیدارم. بله درسته! بازم خودشه...! خدایا چی از جونم میخواد؟ آخه اینائی رو که میگه چه ربطی به من داره؟ من چکاره ی مملکتم...؟

البته شاید هرکی جای من بود، اونم توی اون شرایط سنی، از این تماسهای وقت و بیوقت، کلی هم خوش بحالش میشد...! ولی یکی از نگرانی های هر روز من تا مدتها، که نمیدونم به چه دلیل، زنگ اون تلفن لعنتی قطع شد، همین تماس های گاه و بیگاه " او " بود...

-اَلـُـــــــــوو...

- بله بفرمائید.

-برادر! عرض کوچیکی داشتم!

-خواهش میکنم خواهر. بفرمائید. به گوشم!

-یه ایراد اساسی داشتم به برنامه هاتون!

- ایراد اساسی؟ به دیده منت، هر ایرادی که باشه... چرا که نه. از خدا هم میخوایم کسی ایراد کارمونو بهمون بگه و ماهم البته در حد توانمون رفعش میکنیم...

تازه انقلاب پیروز شده بود و ما همگی سرمست باده ی پیروزی بودیم! که جنگ ناجوانمردانه ای برعلیه ما شروع شد. از طرفی حجم وسیعی از کارهای نکرده از دوران مبارزه روی زمین مونده بود وهر کسی در حد توان و استعدادش داوطلبانه و بدون چشمداشت مادی! گوشه ای از کارو گرفته بود.

همه ی اونائی که تا چند ماه قبل پشت میزهای چوبی مدارس، الفبای زندگی رو می آموختند، به ناچاردرس و مشق رو رها کردن و بجای میز و نیمکت، سنگر! بجای قلم، اسلحه، و بجای مدرسه و دانشگاه، راهی جبهه های جنگ شدن...

مداد چوبی و نرم از دستای مردونه ی بچه ها افتاد و اسلحه ی فلزی و گرم! توی دستاشون جای گرفت... از این ببعد سیاه مشق بچه ها با خون گرم و قرمز نوشته میشد...

چاره ای نبود...! شد آنچه نباید میشد...

موشک و بمب و خمپاره هائی که بعنوان سهمیه ی روزانه ی شهرمون در لیست نیروهای عراقی با اسم " الف دزفول " برامون ارسال میشد! و از طرفی عدم تخلیه ی کامل شهر از مردم بیگناه و بی پناه، مسئولین جنگ رو به فکر چاره انداخت...:

چطور میتونیم حملات هواپیماهای عراقی رو قبل از هر اقدامی به اطلاع مردم برسونیم؟

چاره ی کار یک مرکز اطلاع رسانی گسترده بود...

بلندگوهای مساجد!؟

نه... جوابگو نیست...!

اعلام حمله ی هوائی توسط بلندگوهای سیاردر سطح شهر...؟

بیفایده است...!

رادیو...؟

آره! رادیو... بهترین گزینه برای اعلام شرایط بحرانی و خطرناک به مردم، رادیوست...!

" علامتی که هم اکنون میشنوید اعلام خطر یا وضعیت قرمز است و معنی و مفهوم آن اینست که حمله ی هوائی انجام خواهد شد. محل کار خود را ترک  و به پناهگاه بروید. "

اما شهرما که رادیو نداره...؟

و این نیاز، باعث شد که شهرما، شهررکوردار حملات هوائی، زمینی و موشکی عراقی ها! صاحب رادیو شد... رادیوئی جوان با نیروهائی جوان...! و من نیز یکی از اون نیروها...

 

-راستشو بخوای، من یکی از شنونده های پروپاقرص و همیشگی برنامه های شما هستم.

- باعث افتخاره. چه خدمتی میتونم بکنم؟

-راستش برنامه هاتون خیلی خوب و آموزنده است، چه اونائی که در رابطه با جبهه و جنگه، چه اونائی که در مورد شهدا و خونواده ی شهداست و چه برنامه های طنز و سرگرمیتون، خصوصن اعلام آژیر خطر و اخبار جنگ... ولی اصلن مسائل شرعی رو توی برنامه هاتون رعایت نمیکنید و این منو عذاب میده؟ آخه برادر من ! انقلاب نکردیم که بازم مسائل طاغوتی توی رادیومون پخش بشه! بازم خوبه که هر روز داریم شهید میدیم! هر روز داریم بمبارون میشیم! یعنی انگار هیچی به هیچی!

 *************************

( یاااا ابالفضل...!) ما و مسائل غیر شرعی؟ ما و طاغوت؟ ما و پایمال کردن خون شهدا؟استغفرالله...!!!

مائی که خودمونو در خط مقدم جبهه ی فرهنگی این شهر میدونیم؟ مائی که میز کارمون رو با سنگر جبهه ها مساوی میدونیم؟ مائی که میکروفون برامون حکم ژ3 و آرپی جی رو داره...؟ با همون قدرت و تاثیر...! شاید هم بیشتر...! مائی که زیر گلوله های توپ و بمبارونهای هواپیماهای عراقی دست از آرمانهامون برنمیداریم؟ مائی که هدفمون حفظ و گسترش آرمانهای امام و شهداست؟ ما و مسائل غیر شرعی؟

تذکرش مستقیم به بُرجکم خورد! عرق کردم...!

( اگه ایرادش درست باشه؟ اگه حرفش منطقی باشه، با چه روئی به بقیه بگم زدیم جاده خاکی...؟)

به تته پته افتادم. با کلی شرمندگی و خجالت، ازش معذرت خواهی کردم و توضیح بیشتری خواستم...:

-خواهر من، امیدوارم اشکالات کارمون رو تذکر بدی و ببخشی! میدونی ما یه مشت جوون تازه کار و نابلد هستیم! اگه راهنمائیهای شما و امثال شما نباشه ممکنه خدای نکرده راهمون به بیراهه کشیده بشه! پس خیلی خوشحال میشیم افراد متعهد و مسئولی مارو نقد­ و راهنمائی بکنن... حالا هم سراپا گوشم و منتظر توضیحاتتون...

تا اینا رو گفتم، جونم به لبم رسید... ولی باید میگفتم... باید از مجموعه ی رادیو و تلاش های مخلصانه و شبانه روزی بچه های رادیو دفاع میکردم و باید بعنوان پیش درآمد ازایشون هم تشکر میکردم...

-راستش برادر! همونطوری که عرض کردم برنامه هاتون خیلی عالیه ولی متاسفانه وقتی متنی رو میخونید و میخواهید فاصله ای بین دوتا متن بدین، موسیقی پخش میکنین...! همه میدونن گوش دادن به موسیقی توی اسلام حرامه و این برازنده ی یه رادیوی انقلابی نیست! اونم رادیوئی که دم از جبهه و جنگ و شهدا میزنه...!

-.......................... (( سکوتِ من...! سکوتِ طولانی من...!!! ))

-اَلُـــــــــو...! گوش میدین؟

-بله گوش میدم ! کاملن دارم گوش میدم...! ( ولی کاملن گوش نمیدادم...! حالم از خودم بهم میخورد...!)

ولی خواهرمن! یعنی شما میفرمائید یه ریز مطلب خونده بشه؟ بدون نفس کشیدن! بدون استراحت دادن به گوینده!؟ یا حتی به گوش مردم؟

-نه! من کی این حرفو زدم! من میگم موسیقی پخش نکنید!

-خب! بسیار خوب! آهنگ یا بقول شما موسیقی پخش نکنیم. میشه بفرمائید حد فاصل بین دو برنامه چی پخش کنیم که خدارو خوش بیاد؟

-پرسیدن نداره... همه ی ما مسلمونیم و به قرآن اعتقاد داریم. چی بهتر از قرآن! وقتی مطلبی تموم شد بجای آهنگهائی که پخش میکنید چند آیه از قرآن پخش کنید. هم فاصله ایجاد شده و هم به مردم، خصوصن به برادرامون توی جبهه آرامش میده...

-خوااااااهر من! اینو میدونی که ارزش قرآن خیلی خیلی بیشتر از اینه که اینجا ازش استفاده ی ابزاری بشه؟ یعنی قرآن بشه فاصله پر کن مطالب برنامه های ما؟ تازه مگه رادیوی ما با رادیوهای دیگه فرق میکنه؟ مگه نمیبینی رادیوی تهران هم موسیقی پخش میکنه؟ ضمنن همه ی آهنگهائی که ما پخش میکنیم حماسی و رزمیه! دقیقن همینارو موقع عملیات از رادیو و تلویزیون پخش میکنن... یه چیز دیگه: یعنی اگه اینکار غیر شرعی و خلاف دین بود، فکر نمیکنی خیلی زودتر از شما، امام جلوی اونو میگرفت؟

-من نمیدووووونم... فقط میدونم گوش دادن به موسیقی در اسلام حرامه و شما باعث و بانی این کار خلاف شرع و فعل حرام هستین...!

-خواهر من، چرا تهمت میزنی؟ فعل حرام کدومه؟ خلاف شرع کجا بود؟ ووالله ، به پیر! به پیغمبر! به خود شهدا قسم، اینا آهنگهای طاغوتی به اون منظوری که شما منظورتونه نیستن! اینا همش یا سرودهای انقلابی ان ، یا آهنگهای مارش نظامی! یعنی خواهر من، خمینی ای امام، آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو، خلبانان ملوانان و ده ها سرود دیگه طاغوتین...؟

(( و من درگیر پارادوکسی عجیب و مضحک...!!!: دهن به دهن شدن با یه جوون! ( اون موقع بیست سالم بود!!!) اشکال شرعی نداره؟ حرام نیست؟ خلاف شرع نیست؟ خمینی ای امام خلاف شرعه؟ ))

ظاهرن قصد پیاده شدن از خر شیطون رو نداشت... به هیچ صراطی هم مستقیم نبود... حرف همون بود که فرموده بود... هرچیزی که ریتم داشت از نظر ایشون حرام بود...! )

-خواهر من! یه پیشنهاد دارم. به نظر من، شما بعنوان یه شنونده ی دائمی و پروپاقرص! که من به شخصه ازتون تشکر میکنم! میتونی وقتی مطلبِ گوینده تموم شد، قبل از اینکه موسیقی پخش بشه بلافاصله صدای رادیو رو کم کنی و بعد از چند لحظه دوباره صداشو بیشتر کنی...

-لازم نیست اینو به من یاد بدین! خودم اینکار رو میکنم ولی متاسفانه خیلی از وقتها تا صدای رادیو رو زیاد میکنم میبینم مطلب بعدی شروع شده و کلی از مطلب رو از دست دادم ...!

( یااااااخدااااااا...! چقدر مطالب رادیوی ما مهم شدن و خودمون بیخبریم...!!! )

 ************************* 

یادش بخیر... اون روز که نتونستم اوشونو قانع کنم هییییچ ... روزهای بعد هم که تماس میگرفت بازم نتونستم اوشونو قانع کنم، بازم هییییچ ... راستش هیچوقت نتونستم اوشونو قانع کنم... هیچوقت...!

سالها گذشت... سالها...کمی کمتر از چهار دهه...!

اما...!!!

هنوز افکار اوشون به همون شکل و شمایل! البته یه کم شکیل تر!

به همون غلظت! شاید غلیظ تر!

به همون تندی! نه... تندتر!

و به همون تعصب! خیر! متعصبانه تر!

و اینبار نه از طرف یه دختر بچه ی خام و احساسی...! بلکه از طرف بعضی از اندیشمندان قوم...!

 توی جامعه ی ما جاری و ساریه...!!!

هنوز تنها نگرانی بعضی­ ها ریتم و آهنگه...!

هنوز مهمترین مشکل و معضل اجتماعی جامعه ی ما، یا شاید یکی از مشکلات و نگرانی ها، موسیقیه...!

هنوززززززز.....

یعنی قرار نیست...!!!

آخه تا کی...؟ 

نظرات 19 + ارسال نظر
خلیل چهارشنبه 14 مهر 1395 ساعت 20:19 http://tarikhroze4.blogsky.com

سلام،

تا وقتی مقلد دارند!

سلام
حرف حساب... جواب...ندارد...

نسرین چهارشنبه 7 مهر 1395 ساعت 01:37 http://yakroozeno.blogsky.com/

عرض ارادت بهمن جان

مخلصیم بانو

نگین سه‌شنبه 6 مهر 1395 ساعت 14:05 http://www.parisima.blogfa.com

سلام علیکم
من فقط اومدم زنگ بزنم و فرار کنم

سلااااااااااام بر شما و بر تمام شیطنت های دلچسب شما...
اینقدر زنگو بزن تا زنگ بسوزه...

مهربانو سه‌شنبه 6 مهر 1395 ساعت 10:52 http://baranbahari52.blogsky.com/


خدا یا شفاااای عاااااجل عناااایت بفررررررما

الهی آمین...
راستی مهربانو خانم جانچه عجب؟
خیلی خیلی خوشحالم که بازم به اینجا سر میزنی و مارو از وبگردیهات خارج نساختی.
میدونی که اینجا تا ابدالدهر متعلق به خود شما داره.

نسرین دوشنبه 5 مهر 1395 ساعت 20:56 http://yakroozeno.blogsky.com/

پس: یا فردااا

یا فررررداااا...

هدیه یکشنبه 4 مهر 1395 ساعت 17:52

راستش عمو بهمن من فقط 15 سالمه و نه به اندازه شما میفهمم نه اونقد مثل شما فن بیانم فوق العاده س ک بخوام قشنگ حرف بزنم اما میگم.حالا همه مشکلات مملکت حل شده فقط ریتم مونده واقعا؟؟؟..فقط ریتم حرامه؟؟؟؟ربا حرام نیست؟؟؟گرونفروشی حرام نیست؟؟؟؟کلاهبرداری حرام نیست؟؟؟دزدیا کلون حرام نیست؟؟؟مشکل فقط ریتمه؟؟؟این که من دختر جوون انقد امنیت ندارم که حتی تو راه مدرسه هم که به ساده ترین شکل ممکنم رفتم سرمم پایینه باز هر دو قدم یه پسر مزاحمم بشه مشکل نیست؟؟؟اینکه پدر من از صب تا شب کار میکنه ولی بازم فقط کفاف خورد و خوراکمونو میده تواین گرونی(با اینکه پدرم مهندسه و حقوقش بالاس دیگه وای ب حال بقیه)اینکه همه چیز پارتی بازیه این مشکلی نیس؟؟؟بیخیال اگه بخوام میتونم تا فردا هم بگم براتون...:بقول شاعر شرمنده که حالم خوبه وختی وضع گنده لبخند زدیم ب دنیا دنیا مرد از خنده

سلام بر هدیه خانم عزیز
اول اینکه خیلی خیلی خوش آمدید به این کلبه ی محقر و درویشانه و مصفا
و بعد اینکه متاسفانه همه ی اینائی رو که نوشتین و درد دل کردین دردهای جامعه ی ماست که انشاالله مسئولین تلاش بکنن و بخشی از اونارو حل بکنن.
از خدا میخوام هر چه زودتر اثری از آثار ناامنی و بیعدالتی و فقر و.... در هیچ کجای دنیا باقی نمونه. انشاالله

baran یکشنبه 4 مهر 1395 ساعت 13:49

دوباره سلام
آقا بهمن عزیز والله من بجای شما خونم به جوش اومد از افراط و تفریط هایی که به اسم اسلام انجام میدن...
ربا حرامه و برای وام های بانکی دوبرابر سود میگیرن!!!
بهتره جلوی هر فتوایی که میدن یه پرانتز باز کنن و بگن فقط برای مردم عادی حرامه
همین افراط و تفریط هاست که خیلی ها رو از اسلام زده کرده بقول پونی جان تکلیفمون با شرعیات روشن نیست

سلام بر باران عزیز و گرامی
یعنی یعنی ما امت وسط هستیم... یعنی نه به راه افراط بریم و نه تفریط...
در حالی که هر دو رو میریم بجز راه وسط را...

شکیبا یکشنبه 4 مهر 1395 ساعت 10:02 http://sh44.blogsky.com

سلام
اول خسته نباشید میگم و تشکر میکنم بابت زحماتی که در اون سالهای سخت و نفسگیر کشیدین
و بعد متاسفانه دگم بودن چیز خوبی نیست ولی از اول انقلاب دامنگیر مردم شد یه عده که خودشونو عقل کل میدونستن و میخواستن خواسته خودشونو بزور تحمیل کنن انگار نه انگار انقلاب برای جلوگیری از زورگویی بود

سلام بر شما عزیز ندیده
ممنون از شما و خدا خیرتون بده بابت اون خسته نباشید...
بله کاملن موافقم. دگم بودن و ذهن بسته داشتن آفت بزرگیه...

بندباز شنبه 3 مهر 1395 ساعت 12:39 http://dbandbaz.blogfa.com/

سلام
من فکر میکنم چون چیز دیگه ای بلد نیستند که بگویند همین را هی مدام تکرار می کنند... خب تغییر کردن سخت است، یاد گرفتن چیزهای جدید، حرف های جدید زدن و پشت شان ایستادن و استدلال آوردن سخت است... دیدن معضلات واقعی ملت سخت است، راهکار نداشتن سخت است ، خلاصه آنها اهل کارهای سخت نیستند...

سلام بر شما خواهر عزیز و گرامی
ووالله چی بگم...؟
شرمنده ...

پونی جمعه 2 مهر 1395 ساعت 20:31

درود بر برادر بزرگوارم بهمن خان

خسته نباشی دلاور

دست خواهر گلمونم درد نکنه که خستگی را از تن برادران می زدودند و یادشان می کردند.

بقول ما ترکا یار منو یاد کنه حتی با یک گردوی پوچ!

متاسفانه تکلیف ما با شرعیات مشخص نیست
ما که هیچ
آن بزرگان هم مانده اند

بقول معروف الان دو نظریه در جامعه ساری و جاریست
اول
هرچیزی که خوشت بیاید حرام است
دوم
هیچ چیزی حلال یا حرام نیست ، به عشقت برس!
باقی بقایتان

سلام و درود بر پونی عزیز و بزرگوار خودم
خوشم میاد که مویرگی به کنه ذات حرکت خواهرمون پی بردی بعد از سالهااااا
و برای کامنت زیبایت فقط چند شاخه گل تقدیم میکنم......

مینوˆ جمعه 2 مهر 1395 ساعت 17:39 http://milad321.blogfa.com

سلام
شک دارم که بعضی حرفها صرفا از روی اعتقاد باشه. بقول شما اون خانم چرا هر روز با یک نا محرم!!کل کل میکرده.
حالا هم چرا اینهمه حق کشی و فقر و مشکلات دیگه دیده نمیشه,موسقی ایراد پیدا کرده؟

سلام بر استاد مهربان خودم
راستش سالها بعد منم به نیت خیر اون خواهر! شک کردم... البته سالها بعد

نسرین جمعه 2 مهر 1395 ساعت 01:39 http://yakroozeno.blogsky.com/

نه سلامی نه علیکی بهمن جان!
خب وقتی همه چی مملکت سرجاشه راست میگه دیگه دیگه

هیچم خنده نداره باید زار زار گریست... نع... راستش کار از گریه هم گذشته

هم سلاااام بر نسرین بانو و هم علیک بر شما
اونوخت میشه بفرمائی کی راست میگه دیگه دیگه
میدونی چرا خندیدم؟
چونکه بقول شما کار از گریه گذشته است...
بابا بی خیال...انشاالله همه چی درست میشه...باور کنمن ایمان دارم به فردائی روشن

معلم کوچولو پنج‌شنبه 1 مهر 1395 ساعت 23:16 http://moalem-ko0cho0lo0.blogsky.com/

یه ضرب المثلی هست که الان یادم نمیاد ولی مضمونش اینه که داغ دل ما خراسانی ها رو تازه کردین.اینقدررری که رو این مسئله حساس شدن در مورد به فنا رفتن فناوری هسته ای حساس نشدن

سلام خواهر عزیزم معلم بزرگ و بزرگوار
از داغ دل نگو که شما خراسانی ها دوآتیشه شو دارین...
و اون ضرب المثل هم فکر کنم اینه:
میآزار موری که دانه کش است...
آخه وقتی آدم موری رو که دانه میکشه آزار بده دل مورچه داغدار میشه...

غریبه پنج‌شنبه 1 مهر 1395 ساعت 14:31

اول مهر زادروز استاد #شجریان گرامی باد

پیرنیا سرش را از روی کاغذها بلند کرد و گفت: این را چه کسی خوانده بود؟ گفتند: از شهرستان آمده . از مشهد.
پیرنیا گفت : برگ سبز 216 باشد . من همین را پخش می کنم. اسمت چیست جوان ؟
- محمدرضا.
- اهل مشهدی ؟
- آری .
- باید منتقلت کنم تهران. باید تهران باشی . حیف است .

جوان گفت : استاد اگر خواستید صدای من را پخش کنید ، بگویید سیاوش است . سیاوش بیدکانی .
پیرنیا گفت : میدانی بیدکانی یعنی چه ؟
جوان گفت گوشه ای در دشتی است .
پیرنیا گفت آفرین . پس بلدی . حالا بگو چرا بگویم سیاوش بیدکانی ؟
جوان گفت : پدر حساس هستند . مذهبی هستند . شدیدا تعصب دارند . اصلا در خانه نه رادیو داریم نه تلویزیون . ایشان حتی نمی داند که من بلدم آواز بخوانم . بفهمند بد می شود .
پیرنیا گفت : خیالت راحت . نوشت : برگ سبز 216 . سیاوش بیدکانی .

آذر 1345

سلام
کلی مطلب نوشتم ولی
پاک اش کردم
چون از سانسور شدن مطلب دل خوشی ندارم

سلام غریبه جان عزیز
حیف که نوشته های حتمن زیباتون رو پاک کردین...
بعید میدونم با متانت و استدلالی که در نوشته هاتون دیده ام ، جرات سانسور اونارو داشته باشم...ولی بهر حال شما از هر نظر مجاز و مختارید.

نادی پنج‌شنبه 1 مهر 1395 ساعت 09:25

سلام
خب مثلا خیلی نگرانند دیگه...

سلام بر شما
واقعن هم نگرانند...

نگین چهارشنبه 31 شهریور 1395 ساعت 21:48 http://www.parisima.blogfa.com

یادش بخیر اون قدیما که جوون بودیم!! و تازه با دنیای مجازی آشنا شده بودیم، وقتی "کامنت اولی" میشدیم واسه بقیه دوستان گل میذاشتیم که خودشون موقعی که میان کامنت بذارن، یکی یه شاخه بردارن
رسم قشنگی بود که به نظرم صمیمیت بین دوستان رو بیشتر میکرد ...

منم با اجازه صاحبخونه عزیز و محترم، بیاد ایام قدیم، چند شاخه گل میذارم هرکدوم تقدیم به یکی از دوستان نازنین

و البته شاخه اول، مخصوص صاحبخونه عزیز و گرامی، آقا بهمن خان مهربان و بزرگوار

بینهایت سپاسگزارم بانو
چه رسم معقولانه و لطیفی...

نگین چهارشنبه 31 شهریور 1395 ساعت 21:45 http://www.parisima.blogfa.com

با اجازه تون چند تا سوال هم داشتم آقا بهمن عزیز

موقع نوشتن این متن چقدر اشک ریختین؟
چقدر انگشت حسرت و تاسف به دندان گزیدین؟
فشار خونتون روی چند بود؟
چقدر بغضتون رو قورت دادین و آه عمیق از ته دل کشیدین؟
چقدر دعا کردین برای بهبود اوضاع؟
چقدر آرزو کردین خدا انصاف و مروت بده به بعضیا؟
چقدر از خدا خواستین به گوش ناشنوای بعضی بالا دستی ها شفا عنایت کنه؟

سلام هم که یادم رفت!
سلام ....

نگین بانوی عزیز
راستش نه اشک ریختم...
نه حسرت خوردم...
نه تاسف...
فشار خونمم عادی عادی بود...
خسته ات نکنم ... بقیه ی موارد هم برام اتفاق نیفتاد...
فقط یه حس عجیبی داشتم...
حس اون زبون بسته ای که چرخ آسیاب رو بهش بستن و از صبح تا شب دور خودش چرخید و فکر کرد کلی راه رفته ولی وقتی چشمش رو باز کردن دید ....

نگین چهارشنبه 31 شهریور 1395 ساعت 21:41 http://www.parisima.blogfa.com

وای برادر جان واااااااای
مدینه گفتی و .....

بقول شاعر(که خودم باشم!!):
بر این نکته گر خون فشانم رواست

آقا به جهنم اگه مردم نون ندارن بخورن
مهم اینه که ریتم نباشه

به جهنم اگه شادی و نشاط جایی تو زندگی ما مردم نداره
مهم اینه که ریتم نباشه

به جهنم اگه جوانان تحصیلکرده و سربراه هیچ آینده ای به لحاظ شغلی ندارن
مهم اینه که ریتم نباشه

به جهنم که یه جوون بخاطر عدم امکانات مالی توان ازدواج و تشکیل خانواده نداره
مهم اینه که ریتم نباشه

به جهنم اگه یه نیازمند برای یه مبلغ ناچیز وام بانکی باید هفت هشت تا ضامن و پشتیبان جور کنه در حالیکه کسی رو برای این کار نداره
مهم اینه که ریتم نباشه

به جهنم اگه پدری که از کار بیکار شده، از شدت شرم و خجالت نمیتونه تو چشم بچه هاش نگاه کنه و کمترین نیازهاشون رو برآورده کنه. به جهنم اگه شبها تا صبح چشم روی هم نمیذاره و به درگاه خدا استغاثه میکنه که:خدایا بیشتر از این منو شرمنده زن و بچه ام نکن ...
مهم اینه که ریتم نباشه

مهم ریتمه آقا بهمن ... ریتم ...
ریتم نباشه، دیگه همه چیز حلّه و همه چی آرومه و ما مردم هم خیلی خوشحالیم...

فقط مسئله اینجاست که ما مردم کمی ، فقط کمی قدر نشناس و نمک کوریم!!!!

امریکا امریکا مرگ به نیرنگ تو !!!!!!!

وااااااااااا...خواهر جان
من کی اسمی از مدینه بردم...؟
چرا حرف میذاری توی دهن بچه ی آدم...
بعدشم اجازه میفرمائی با سکوتم،زیبائی این نوشته رو خراب نکنم؟
سکـــــــــــــــــــــوت.......

نگین چهارشنبه 31 شهریور 1395 ساعت 21:26 http://www.parisima.blogfa.com

به به
به به .....

بعد از مدتها بیای خونه ی جد بزرگوار و مهربانت و ببینی سفره ی رنگینی پهنه با نون سنگک خشخاشی تازه و پنیر لیقوان و گردوی تبریز و یه لیوان چای شیرین بزررررررررگ

دیگه آدم از خدا چی بخواد؟

حالا برم بخونم!

بفرما حاج خانوم...
تعارف نکن تورو خدا... من که همیشه اینو عرض کردم و با افتخار هم عرض کردم که اینجا اول از همه متعلق به شما و بقیه ی عزیزانه و بعد اون دم در که کفشاتونو میذارین جای منه...
اما شرمنده،پنیر لیقوان نداریم به جاش پنیر سفید ایرانی براتون گذاشتم
شما که خدارو شکر برا دیدن من اومدین نه خوردن نون و پنیر...
دِ حالا تا شما یه لیوان چای شیرین و بزررررررررگ میل میفرمائیدو گلوئی تازه میکنید من برم سری به کامنتهای زیباتون بزنم و ببینم چی چی برا من و عزیزانمون نوشتین...
برم با افتخار و لذت تکمیل کننده ی نوشته های ناقصمو بخونم و لذت ببرم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد