دریای زندگی

کفشهایم را می پوشم و در زندگی قدم می زنم ... من زنده ام و زندگی ارزش رفتن دارد ... آن قدر می روم تا صدای پاشنه هایم گوش ناامیدی را کر کند ... زندگی به سادگی رفتن است ! به همین راحتی ... زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد ...

دریای زندگی

کفشهایم را می پوشم و در زندگی قدم می زنم ... من زنده ام و زندگی ارزش رفتن دارد ... آن قدر می روم تا صدای پاشنه هایم گوش ناامیدی را کر کند ... زندگی به سادگی رفتن است ! به همین راحتی ... زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد ...

خر بخرید ...!

-  بریم مهمونی ؟

-آره ! چرا نریم ! خدارو شکر حالا دیگه ماشین هم داریم ... خوبشم داریم ... چشم حسودا بترکه ! بزن بریم ...

اینا یه مکالمه ی معمولی بین من و منزل* بود !!!

منزل داشت سانتان مانتان میکرد و منم ماشینو آتیش کردم که بریم مهمونی !

اینم بگم که تازه ماشینو خریده بودیم . تازه که میگم ، یعنی چند هفته ! بقول بر و بچ یه ماشین صفر ! رنگ متالیک ! عروسک !

از کوجا ؟

خوو معلومه ! فقیر فقرا از کوجا ماشین میخرن ؟ یا از ایران خودرو یا از سایپا !

و ما خوشبختانه !!! از ایران خودرو ... یه پژو پارس سفیــــد ...

چرا خوشبختانه ؟

همینجوری ، الکی !!! یعنی منم ماشین بازم و خیلی سرم میشه ...

" منزل " اومد و خیلی با احترام ( شوما بخونید با ناز ! ) دستگیره ی درِ ماشین رو کشید که سوار بشه .

تَقققق !!! یه صدایی اومد و دستگیره توی دستش بازی میکرد ... ! یعنی چی ؟

یعنی دستگیره شکست ! بهمین سادگی ! باور کنید به همین سادگی که براتون میگم .

به منزل عرض کردم هیییییییچ نگران نباش ! فدای یه تار موی سرت ! نبینم خدای نکرده اخم کنی ! ماشین گارانتی داره ! میتونم باهاش کل ماشینو عوض کنم ، دستگیره که چیزی نیست !

اینارو گفتم که عیال بُق نکنه ! ولی خدائیش فکرشو که میکنم میبینم واقعن حیف بود ، یعنی یه دستگیره نباید یه سال کار بده ؟ حالا یه سال نه ، اقلندِش شش ماه ؟ دیگه کمِ کمش یه ماهو که باید کار بده !!!

طوری نیست ، فردا میرم نمایندگی و درستش میکنم ...

و فردا صبح علی الطلوع رفتم نمایندگی ... وقتی شرح حال دادم ، کارمند محترم نمایندگی خیلی خیلی محترمانه و لفظ قلم فرمود :

- تعویض دستگیره جزء خدمات گارانتی نیست !!!

- آخه چراااا؟؟؟

( خب ، چراش رو نمیدونستم و از سر کنجکاوی پرسیدم ، ولی اینم میدونستم که چرا نداره ! باید تابع قانون بود !) عرض کردم : میشه بفرمائید چکار باید بکنم ؟

فرمود : میتونید از کارت طلائیتون استفاده کنید .

( راست میگه هااااا ! اصلن یادم نبود . کارت طلائی معجزه میکنه ! کلی پول بی زبون بابتش دادم مگه میشه به درد نخوره ! )

رفتم سراغ کارت طلائی !

مشکلمو گفتم . یعنی عرض کردم ! عرایضم تموم شده و نشده گفت : اینمورد شامل کارت طلائی نمیشه !!!

-خانوم ، فرمایش میفرمائید هااااا ، برا چی شامل کارت طلائی نمیشه ؟

-آخه دستگیره جزء تزئیناته ! و تزئینات شامل کارت طلائی نمیشه ...

-خانوم ، به موت قسم اشتباه ملتفت شدین ! دستگیره ی درِ ماشین از بیخ شکسته ! ( اینا رو کلمه به کلمه و شمرده ادا کردم ! ) امکان نداره دستگیره جزء تزئینات باشه ! آخه مگه عروسکه ؟ مگه بوگیره ؟

-جناب ؛ لطفن وقتمو نگیرین ، کلی کار دارم ! همین که خدمتتون عرض کردم ! دستگیره جزء تزئیناته ! همین !

-خانوم ، شرمنده ! تزئینات حداقل برا ما ایرانیا یعنی غیر ضروری ! میفرمائید با لگد در رو باز کنم ؟

خانومه خودشو مشغول کرد ! یعنی دیگه پررو نشو !

از یه راه دیگه وارد شدم ! یه راه کاملن وطنی و دست ساز ! راهی ویژه که بعضی از مردم برای حل سریع و بی دردسر مشکلاتشون اونو اختراع کردن و احتمالن به ثبت جهانی هم رسوندن !

یه کم به صِدام التماس قاطی کردم و دنبال راهِ چاره گشتم ... واقعن روم نمیشد دست از پا درازتر برگردم خونه ! " منزل " خونه خرابم میکرد ...

منزل ! از منزل بیرونم میکرد ... ( منزل اول با منزل دوم زمین تا آسمون توفیر داره ...!!!)

خانومه وقتی دید یه بغضی توی صدامه و مثه بچه ی آدم حرف میزنم با یه لبخند ملیح فرمود : میری از همین بغل ( منظورش دفتر فروش قطعات بود ! ) یه دونه دستگیره میخری ، میبری بیرون برات رنگش بکنن میاری میدی اون یکی بغل (منظورش گاراژ تعمیرات بود ! ) برات تعویضش میکنن . هزینه ی تعویض هم خیلی نمیشه که اونم بعهده ی خودتونه ...

در اینجا بود که اون جمله معروف بیادم اومد وگفتم : خداوند امواتش رو بیامرزه که فرمود :

خر بخرید ولی از ایران خودرو ماشین نخرید ...

 

*راستی منظور از " منزل " همون همسر جانِ خودمه ! 

سیزده را همه عالم به در امروز از شهر ...

 سیزده را همه عالم به در امروز از شهر ...

میخواستم روز طبیعت رو بهتون تبریک بگم ! دیدم تبریک اصلی تر رو نگفتم ... اصلی تر چیه ؟ نوروز .

خواستم نوروز رو بهتون تبریک بگم ! دیدم هووووووووووه ! کلی از اون روز گذشته ...

فکرشو کردم دیدم مگه تا حالا بجز از گذشته ها حرفی برا گفتن داشتم ؟ هر چی گفتم و نوشتم از گذشته های نه چندان دور بودن ! خب ، اینم مثل بقیه ی مطالبم ...

سال نو رو ( بعد از گذشت چندین و چند روز ! ) به همه ی عزیزانی که تونستم بهشون تبریک بگم ( دوباره ) و اونائی که شرمنده شون شدم و نتونستم خدمتشون برسم تبریک عرض میکنم و برای همه ی عزیزان سال خوب و خوشی توام با سلامتی و نشاط و موفقیت آرزو میکنم ...

همه ی دنیا رسم بر اینه که مردم به هر بهانه ای ، برای تفریح و شادی از خونه میزنن بیرون ...

خب ما هم مثل همه ی دنیا ! مگه نه ؟

نههههههههههههه !

چرااااااااااااااااااااا ؟

عرض میکنم ...

لطفن به ادامه مطلب مراجعه فرمائید .

   ادامه مطلب ...