دریای زندگی

کفشهایم را می پوشم و در زندگی قدم می زنم ... من زنده ام و زندگی ارزش رفتن دارد ... آن قدر می روم تا صدای پاشنه هایم گوش ناامیدی را کر کند ... زندگی به سادگی رفتن است ! به همین راحتی ... زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد ...

دریای زندگی

کفشهایم را می پوشم و در زندگی قدم می زنم ... من زنده ام و زندگی ارزش رفتن دارد ... آن قدر می روم تا صدای پاشنه هایم گوش ناامیدی را کر کند ... زندگی به سادگی رفتن است ! به همین راحتی ... زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد ...

به کجا چنین شتابان...!؟

واقعن داریم به کجا میریم؟ چرا اینهمه سابقه فرهنگی چندهزار ساله و حرف و حدیث و نصیحتهای مکرر در مکرر نتیجه نداده؟ یا در مواردی، حتی نتیجه ی عکس داده؟ یا اگه هم نتیجه داده اینقدرررر کم؟

پیچ تلویزیون رو باز میکنی، نصیحت و حرفای خوب خوب... میزنی کانال دیگه، بازم حرفای قشنگ قشنگ، میزنی شبکه ی فیلم و سریال، یه فیلم آموزنده و توووپ، از اونائی که اشک آدمو در میارن! هر ده تا دیالوگ، سه تاشون پندآموز! میری سری به شبکه ی ورزش میزنی، بحث شیرین اخلاق در ورزش و مرام ورزشکاری، دیگه کم کم خسته میشی! بچه ات کنترل تی وی رو ازت میگیره و میزنه شبکه ی کودک و نوجوان! ظاهرن باید عصبانی بشی که چرا رعایت سن و سال و شرط ادب رو بجا نیاورده و کنترل رو از دستت قاپیده! ولی ته دلت خوشحالی که به نوعی نجاتت داده! حالا بهونه ی خوبی داری که کنار بچه ات نیم ساعت فارغ از هر چکش و سنبه ای کارتون نگاه کنی...

بچه ات زودتر از خودت از پای تی وی بلند میشه و میره تو اتاقش!!!

چراااا؟

بگذریم ...

توی راهرو اداره مشغول خوندن حدیثی بودم که مضمونش این بود " عبادت ده جزئه " ، که دستی زد به شونه ام ...

چطورررری آقا بهمن؟ چه خبرا؟

همکارم بود. اومدم بگم خوبم که دستمو گرفت و برد به سمتی که خودش میخواست... و منو در کف حدیث گذاشت...

از حال و روزش و حال و روزم میگفت و میپرسید... و من داشتم برا خودم میشمردم :

نماز روزه حج جهاد... خمس و زکات...

عجب! چرا بقیه یادم نمیان...! آهان... امر به معروف و نهی از منکر...

نگاه به انگشتام کردم! هنوز دوتا مونده! دیگه چی داریم؟

همکارم گفت: تو خودتی، مشکلی پیش اومده؟

با سر گفتم نه! اما راستش نمیخواستم لیست ده تائیم ناقص بمونه ولی مگه همکارم میذاشت حساب کتاب بکنم...

خب، طوری نی، بعدن دوتا دیگه شم یادم میاد...

آهااااان، یادم اومد: تولّی و تبرّی( یادمه قبلنا که بیشتر اهل مسجد و خدا و پیغمبر بودم !!! همیشه بعد از این بند بهمون میگفتن تولّی یعنی دوستی با دوستان خدا و تبری یعنی دشمنی با دشمنان خدا )

انگار یه معادله ریاضی رو حل کرده باشم یه نفسی کشیدم و چهار دنگ حواسمو دادم به همکارم و حرفهاش...

گفت و گفت و گفت... از اون حرفای تکراری روزمره که نُقل مجالسمون شده... و منم متقابلن به روزگاری که برامون پیش اومده نفرین میکردم...

میگفت: بالاخره نفهمیدم ربا حرامه یا نه؟

با تعجب بهش گفتم: حرامه؟ مرد حسابی توی قرآن به جنگ با خدا و رسول خدا تشبیه شده... ربا دهنده و رباگیرنده، حتی واسط بین اونا هم گناهکارن...

خندید و گفت چی بگم از این موجود دوپا !

با خنده بهش گفتم: یه چیزی بگو از این موجود دوپا !

گفت لامصب بعضی از این آدما کارائی میکنن که عقل شیطون هم بهش قد نمیده... عقل شیطون!

مثلن؟

گفت باورت میشه برا شرعی کردن ربا راه حل درست شده؟

گفتم این که چیزی نیست ... سالهاست که راه حلش درست شده...

گفت نه اون راه حلهای رسمی بانکی! یه راه حل جدیده ... :

دوستم پول لازم بود! چند میلیون. رفته پیش بنگاه معاملات ماشین که ماشینشو بفروشه. بنگاهیه که رفیقشه بهش میگه من ماشینتو ازت میخرم هیجده میلیون، پولشو نقد بهت میدم. مشکلت که برطرف شد چند هفته­ ی دیگه میائی ماشینت رو ازم میخری بیست و سه میلیون و پولمو نقد میدی...

بنگاهیه در حالی که لبخند رضایت رو لباشه، و از اینکه تونسته مشکل یه بنده خدائی رو حل کنه، میگه: نه خانی اومد و نه خانی رفت... نگران هیچی ام نباش! معامله ­ی حلال ِ­حلال... انشاالله که راضی هم هستی و مشکلت هم برطرف میشه...

دوستم میگه با کمی فکر مشخصه که این معامله همون پول نزولیه که رنگ و لعابش کردن! میخواد اسمی از ربا بیاره و کلاه شرعی، که بنگاه داره میگه:

خوو برو از بانک وام بگیر... البته اگه به این راحتی بهت دادن...!

همکارم کلی دیگه حرف زد! از اون حرفای تکراری روزمره که نُقل مجالسمون شده! و من توی فکر اونائی رفتم که فکرشونو در راه ابداع این راه حلها صرف میکنن و از عواقبش غافلند...

از پیش همکارم برگشتم و یه نگاه دیگه به حدیث انداختم... دهنم از تعجب باز موند...


پس همه ی اونائی که شمردم چی...؟

یعنی چی فکر میکردم؟ چی دستگیرم شد! اینقدر لقمه ی حرام تاثیر داره...

بی دلیل نیست اینهمه جرم و جنایت و حق خوری و بی انصافی و رذایل توی جامعه زیاد شده، بی دلیل نیست تمام پرده های عصمت و پاکی و انسانیت دریده شده! بی دلیل نیست امام حسین(ع)در روز عاشورا و در صحرای کربلا سپاه دشمن رو نصیحت میکرد که دست از کشتن خاندان رسول خدا بردارن... جمعیت هلهله و شادی میکردن و حرفهای امام بر اونا تاثیری نداشت ! چرا؟

امام (ع) میفرمایند:

 چونکه شکم هایتان از لقمه ی حرام پر شده و بر قلبهایتان مُهر خورده ...!

نظرات 35 + ارسال نظر
Baran شنبه 5 تیر 1395 ساعت 17:40

گفت روزی به جعفر صادق
حیله بازی,منافقی فاسق
کز حرام ربا چه مقصود است
گفت زان رو که مانع جود است

هستی سه‌شنبه 18 خرداد 1395 ساعت 02:36 http://www.dooonyaaa24.blogfa.com

می شود این رمضان موعد فردا باشد
آخرین ماه صیام غم مولا باشد
می شود در شب قدرش به جهان مژده دهند
که همین سال ظهور گل نرگس باشد
السلام علیک یا ابا صالح المهدی

ماه رمضان مبارک

انشاالله
السلام علیک یا ابا صالح المهدی
ممنون از پیام زیباتون. حلول ماه مبارک رمضان بر کلیه ی عاشقان انسان و انسانیت مبارک باد

نگین دوشنبه 17 خرداد 1395 ساعت 22:43 http://parisima.blogfa.com

جد بزرگوار و مهربان ما در چه حالند آیا ؟
ایشالا که خوب باشین و سلامت
و روزگار بر وفق مرادتون باشه ..

ما هم دعاگوی وجود نازنین شما هستیم همین دور و برا زیر سایه تون ...

سلام خدمت نازنین بانو و دسته گلهای برومندتون هم داریم در ضمن

سلام بر نوه ی عزیزتر از جانم
رسیدن به خیر و خوبی و خوشی...
به خونه ات خوش اومدی که خونه بی تو رنگ و بو و جلائی نداره
انشاالله که سفر خوش گذشته باشه.
ممنون از احوالپرسیتون. نازنین بانومتقابلن سلام رسون و دسته گلهام دست بوس شما هستن

کاکتوس یکشنبه 16 خرداد 1395 ساعت 22:51

سلام اقا بهمن بزرگوار
حال و احوال؟
خوبید؟
اومدم یه استکان چایی تقدیم کنم و برم
http://8pic.ir/images/hb5yvc35b6xiykv11z27.jpg

سلام کاکتوس جان عزیز
هر چند استکان پر ِ پر نبود ( و شرط یه چای خوب لبریز بودنِ اونه) ولی از طرفی هم داریم که " هر چه از دوست رسد نیکوست
ممنون که همیشه خستگی های منو با چائیهای خوش رنگتون بر طرف میکنید.

شکیبا یکشنبه 16 خرداد 1395 ساعت 09:21 http://sh44.blogsky.com

سلام
وای واقعا که از این ادم دو پا هر چی بگی برمیاد سر شیطونم کلاه میزاره
مال حرام خیلی بده منشا همه بدیها کاملا حرفتونو قبول دارم

سلام بر شکیبای عزیز و گرامی
ممنون که وقت گذاشتین برا خوندن و سپاس بابت کامنتی که نوشتی و تائیدی بر مطلبم.

نسرین شنبه 15 خرداد 1395 ساعت 02:31

امیدوارم همیشه سالم باشید که اصله.
می دونم وقتتون کمه بهمن عزیز. شما مواظب برادر ما باشید، بقیه اش حله

مخلص شما هم هستم دربست تا ته خط ...
ممنون که درکم میکنی.
شما هم متقابلن مواظب بهترین خواهر مجازی و واقعیم باشید.

خلیل پنج‌شنبه 13 خرداد 1395 ساعت 22:46 http://tarikhroze4.blogsky.com

سلام،

همینه ،

سلام خلیل خان جان
متاسفانه همینطوره که نوشتین...همینه دیگه ...

kalaghpar57 پنج‌شنبه 13 خرداد 1395 ساعت 22:39 http://kalaghpar57.blogfa.com

سلام آقا بهمن امیدوارم روزگار بروفق مراد باشه...البته اگه بذارن...زیاد خودتون رو ناراحت نکنید از ماست که بر ماست.

سلام پاییز عزیز و مهربون
ممنونم از شما. روزگار اگه نه بر وفق مرادهم باشد بازم باید تمحل کرد ...

ملیحه چهارشنبه 12 خرداد 1395 ساعت 14:14

سلام خوبین دلم حسابی براتون تنگ شده.
خدا بهمون رحم کنه. بیشتر از اون به بچه هامون.

سلام ملیحه خانم عزیز
چقدر خوشحالم که هنوز به یاد دوستان قدیمی هستین...
انشاالله خدا به همه مون رحم میکنه...

سهیلا چهارشنبه 12 خرداد 1395 ساعت 01:10 http://Vozoyeeshgh.blogsky.com

پونی سه‌شنبه 11 خرداد 1395 ساعت 00:33 http://pppooonnnyyy.blogfa.com/

درود
با آخرین سری از عکس های ارمنستان به روزم و منتظر قدوم مبارکتان

درود و دو صد بدرود...
چشم به دیده منت

نسرین دوشنبه 10 خرداد 1395 ساعت 04:12

احوال برادر مهربونم بهمن گرامی؟
امیدوارم خوب باشین
روز و روزگارتون خوش

ممنونم نسرین بانوی عزیز
خدارو شکر هم خوبم و هم سخت گرفتار...

زئوس یکشنبه 9 خرداد 1395 ساعت 09:16

من فهمیدم داریم کجا میریم چنین شتابان
بگم؟بگم؟نه خدایی بگم؟
نمیگم تا تو خماریش بمونین.

باشماق شنبه 8 خرداد 1395 ساعت 19:55

سلام
من شش سالم بود مدرسه اسلامی میرفتم
به ما گفته بود اصول دین چند تا ست سه تا
اصول مذهب چند تاست دو تا
فروع دین چند تاست هشت تا
فکر کنم بعدا این دو تا ی آخر بهش اضافه شد
در مورد حدیث منقول من شنیده بودم
رشوه دهنده و گیرنده و واسطه اش در آتش جهنم است
در مورد آن بنگاهی عزیز کارش خلاف شرع نباید باشد من هم ماشین می خرم گاهی با سود و گاهی با ضرر رد می کنیم
قرض الحسنه ای به دوستم دادم یک سال طول کشید تا پس داد
به سمت خدا ایمیل زدم قرضی دادیم بعد یکسال خمس بهش خورد سود بانک بهش نخورد ارزش آن نصف شد آخه چه عدالتی است
برگشت گفت مرد حسابی مردم حج می روند هزینه می کنند پولشان هم بر نمی گردد تا ثواب کنند
برو خدا را شکر کن که پولت برگشت
دیدم هم چنین هم بی ربط نگفت

سلام باشماق جان عزیز
کار شما در معامله ماشین یه معامله ی معمولیه ولی بعید میدونم اون بنگاه داره مثه شما فکر کنه...اون بنده خدا از اول کاملن قصد و غرض و مرضش رو بیان کرده ...

زئوس شنبه 8 خرداد 1395 ساعت 12:27

سلام بر عمو بهمن عزیز
آقا یعنی خداییش شوما به این دانایی و عالغ و بالقلی
شک داشتی برادر من.
توبه استغفرالله

سلام زئوس خانم جان
واقعن من عالغ و باقِلَم؟؟؟

معلم کوچولو جمعه 7 خرداد 1395 ساعت 19:41 http://moalem-ko0cho0lo0.blogsky.com/

از این کارا زیاده زیـــــــــاد
ولی همون طوری که شما و بعضی دوستان تو کامنتا گفتن بعضیا ذره ذره اختلاس کردن.چرا ما ذره ذره جلوشو نگیریم؟ اگه من بگم همه این کارو میکنن چه فرقی میکنه من پاک بمونم ، شما هم همینو بگی بقیه هم همینو میگن همین ذره ذره ها خودش کلی حروم خواری میشه.هر کسی اندازه خودش باید سعی کن خوب بمونه

یعنی میشه...؟؟؟

بندباز جمعه 7 خرداد 1395 ساعت 18:32 http://dbandbaz.blogfa.com/

چی بگم والا ... آدم دیگه حرفی نداره برای گفتن

حالا کجاشو دیدی...؟

سهیلا چهارشنبه 5 خرداد 1395 ساعت 15:22 http://rooz-2020.blogsky.com/

ینی واقعا نمیدونستی داریم به ناکجا آباد میریم؟؟؟!!!
جدی نمیدونستی؟
فکر نمیکردم تااین اندازه از مرحله پرت باشیا عامو بهمنی؟
واقعا که....!!!!
ینی اینم حتمن من باید بهت میگفت و یادت مینداختم که ما سالهای ساله که داریم سرخودمون رو گول میمالونیم و دیگه گول ظاهر هم نداریم چون قبلا خوردیمش
خدایاااااااا منو برای عامو بهمن و همه ی دوستان و جمیع بلاگستان نگه دار تا از آموزه های من سواد و سطح علمیشون بالابره و کمی از بودن خودشون لذت ببرن و منم راضی باشم ازشون....
و من الله تو قیف

نهههههههههههههههه...
راس میگوی...؟
جدی جدی این قدر از مرحله پرت شدم پایین
خدارو شکر جاییم نشکسته ...

samira چهارشنبه 5 خرداد 1395 ساعت 15:11

هی روزگار...

کاش کمی.کمی مراعات میکردیم همه چی رو..

کااااااااااااااااش ...

پونی چهارشنبه 5 خرداد 1395 ساعت 09:45

چراشو قشنگ میدونیم
خشونت بده ولی زنتو میتونی با شرایطی کتک بزنی
ربا بده ولی زن و شوهر و از اجنبی میشه ربا گرفت
دروغ بده ولی میتونی جایی که بیم خطر میره تقیه کنی
خونریزی بده ولی میتونی برای تقرب به اولیا خودتو لت و پار کنی
لختی بده ولی میتونی لخت سینه و زنجیر بزنی
مال حرام بده ولی میتونی رانت برقرار کنی و تا صد نسل بعد از خودتو تامین
جلسه قرائت قرآن زیاد داریم اما جلسه عمل به قرآن صفر
جلسه احکام زیاد داریم اما جلسه اخلاق نه
وقتی میگم برتریم
بقیه نجسند
همین میشه

زیبا نوشتی پونی جان و من بجز عرق شرم چیزی و حرفی برا گفتن ندارم

علی امین زاده چهارشنبه 5 خرداد 1395 ساعت 08:19 http://www.pocket-encyclopedia.com

فرصت داشتید یه سری هم اینجا بزنید:
http://www.hamsadehha.blogsky.com/1395/03/04/post-382

انشاالله چشم

علی امین زاده چهارشنبه 5 خرداد 1395 ساعت 08:18 http://www.pocket-encyclopedia.com

جدی جدی خدا اینجوری سرش کلاه میره؟!

به نظر بعضیا ، و با اجازه ی بزرگترا ، یحتمل بله

نگین سه‌شنبه 4 خرداد 1395 ساعت 12:52

بله
هم اکنون دوستان از اتاق فرمان به من اشاره کردن که در کامنت قبلی ادبیاتم بیشتر شبیه ادبیات اسمال آقا قصاب شده تا یک بانوی میانسال!!

من از جانب خودم و عوامل پشت صحنه و نیروی انتظامی تهران بزرگ و خانواده محترم رجبی از جناب اسمال آقا،قصاب شریف و محترم محله تمام قد معذرت میخوام و قول میدم دیگه مزاحم ادبیات فاخر ایشون نشم !!

اسمال آقا دیگه کیه؟
شوما تاج سر ما و دوستان داخل اتاق فرمون هستین به مولا
هر وقت که تشریف مشریف میارین اینجا ، به مولا قسم اینجارو گلبارون میکنی
اینجا متعلق به شوما و بقیه ی عزیزون داره. قدم همه تون روی تخم چشم منو اسمال قصاب

نگین سه‌شنبه 4 خرداد 1395 ساعت 12:49

اجازه هست بازم حرف بزنم ؟
دلم خیلی پره .. خیلی ...

خیلی وقتها موقع خرید کردن شاهد بودم که فروشنده وقتی میخواسته کارت بکشه و مبلغ رو حساب کنه ، مبلغ رو به بزرگی خودش!! روند کرده ! مثلا اگه خرید 14/350 تومن شده، مبلغ رو میزنه 14500 تومن !!!

خوب این 150 تومن درسته این روزا دردی از کسی دوا نمیکنه ، یعنی حتی یه نون لواش هم باهاش نمیدن، اما خوب در قبال این 150 تومن چی به خریدار داده ؟ عملا هیچی !

یعنی 150 تومن پول حروم فقط از بابت یه مشتری وارد دخلش میشه ... و اگه تا شب بطور میانگین در مورد صد تا مشتری همینطور عمل کنه ، حدود 15000 تومن پول حروم میاد تو زندگیش ....

بعد وقتی یه عمل جراحی ناغافل براش پیش میاد و میلیون میلیون هزینه بیمارستان میده ، بانگ و فریاد بر میاره که خدایا مسلمونی کجا رفته ؟!!
بابا خوش انصاف یه ذره هم به خودت و رفتارت نگاه کنی راه دوری نمیره بخدا ...

گفتم مسلمونی
یادم به پیچ اعتقاداتم افتاد ....
و من هنوز آچار پیدا نکردم ...
پیچ هم که زبون آدمیزاد سرش نمیشه که
میشه ؟ بابا پیچه .. پیچ !
روز به روز شل تر میشه ...

شنیدم یه آقائی توی بانک از حساب مشتریهاش هر چند وقت یه بار 1000 تک تومنی برمیداشته. پولی که به چشم نمیومده. یکی از مشتریهای سمج و دقیق ، متوجه میشه از حسابش 1000 تومن برداشت شده میره بانک ، پیگیر میشه، ته قضیه متوجه اختلاص و دزدی میلیاردی اون کارمند بانک میشن ...
.
.
و اما بعد:
خواستم بگم اگه آچار گیرت اومد برا من نفرستی، آخه من تو فکر اینم که این پیچ لعنتی رو بکنم و بندازم دور بجاش یه دونه درپوش بذارم ...

نگین سه‌شنبه 4 خرداد 1395 ساعت 12:41 http://parisima.blogfa.com

سلام بر آقا بهمن عزیز و گرامی

اینم یکی دیگه از مسائل خوشگل مملکت گل و بلبلمونه دیگه!!

یه رخت و لباس شیک و خوشگل میکنیم تن کلثوم ننه بعد اسمشو میذاریم جنیفر لوپز !!!

آقا گیریم سر خودمونو کلاه گذاشتیم
سر خدا رو هم میخوایم کلاه بذاریم ؟

هزار جور کار درست و نادرست میکنیم بعد وقتی عواقبش گریبانگیر زندگیمون میشه سر بلند میکنیم به آسمون که : خدایا آخه چرا ؟ مگه چیکار کردم؟

خانمی رو سراغ دارم که شغلش آرایشگریه
سن و سالی ازش گذشته منتها هنوز کار میکنه و مشتری های خودشو هم داره ..
این خانم محترم از مشتری ها به اندازه توان مالیشون دستمزد میگیره !!!
یعنی مثلا اگه یه خانم کارمند پیش ایشون موهاشو رنگ کنه مثلا صد تومن میگیره اما خانمی که همسرش کارخونه داره باید برای همون رنگ مو 300 تومن بده !!

خیلی از مشتری هاش بخاطر همین اخلاقش رهاش کردن و دیگه سراغش نیومدن اما خوب هنوزم مشتری های خودشو داره ..

جونم براتون بگه که چند ساله دختر این خانم (در واقع یه دونه دخترش) که از لحاظ وجاهت و سواد و نجابت و کدبانوگری هیچی کم نداره، ازدواج کرده و درست از اولین روز ازدواجش به معنای واقعی کلمه در جهنمی بنام زندگی مشترک میسوزه و بخاطر دو تا بچه ش دم بر نمیاره..

همین خانم آرایشگر هر شب دریا دریا اشک میریزه و به درگاه خدا استغاثه میکنه که: خدایا زندگی خودمو جهنم کن ولی به زندگی دخترم آرامش بده .. من نمیتونم زجر کشیدن عزیزمو ببینم ...

من اشکهاشو میبینم و در حیرتم از اینکه خدایا چرا به عملکرد خودش نگاه نمیکنه ؟ چرا یه ذره به ذهنش خطور نمیکنه که داره به بدترین شکل ممکن (دیدن زجر کشیدن جگر گوشه ش) تاوان عملکرد خودش رو پس میده ؟

و تاسف برانگیز ترین بخش قضیه اینجاست که هنوزم دست از رفتار ناخوشایندش برنداشته و قصه کماکان ادامه داره ...

سلام نگین بانوی عزیز و گرامی
میگم ناقلا اینهمه اسم خوشگل موشگلو اَ کوجا بلدی؟:" کلثوم ننه ! جنیفرلوپز!آقا گیریم!
.
.
حالا از شوخی گذشته منم توی این قضیه حیرونم... چرا خدا با عزیزانمون میخواد ادبمون کنه ... نمیشه مثلن به جون خودمون کرم بندازه ؟آخه اون بنده خداها که گناهی نکردن؟

نادی سه‌شنبه 4 خرداد 1395 ساعت 11:16

سلام
کجا رو داریم که برویم..
اما فکر میکینم با انکار این گمشتگی دست آخر مختصات روزگار رو به میل خود تغییر خواهیم داد

سلام نادی عزیز
هنوز یه جا مونده که برویم ...: ترکستان "

فریبا دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 20:28 http://berketanhaiman.blogfa.com

در هر کاری من فقط به وجدانم مراجعه می کنم چون وجدان دروغ نمیگه اگر کاری غیر شرعی باشه ادم حس بدی پیدا می کنه از انجامش البته اگر وجدانی باشه

این تیکه رو خوب اومدی ...:" اگر وجدانی باشه ..."

مهربانو دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 17:07 http://baranbahari52.blogsky.com/

چند روز پیش یه چیز خئوبی یه جا خوندم ، یه جور حرف حسااااب
یه بابایی نوشته بود دم این خانم کی م کا ردا شی ان گرررم که دوتا دونه عکس میذاره اینستا چند میلیون ایرانی اعم از دختر و پسر و جوون و میان سال میرن میگن " خیلی باحااالی " ولی بعضیا سی و اندی سال زحمت کشیدن همه ش حرفای خوب زدن و خواستن با چک و لقد بفرستمون بهشت افاقه نکرد

دمش گرم ...
یارو رو میگم ... همونی که زدی اسمشو لت و پار کردی ...

مهدیس دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 16:00

دلم گرفت از پست شما و کامنت شیوا جون

شرمنده مهدیس خانم عزیز
شرمنده که هر پستی میذارم بجز غصه و ناراحتی چیزی نداره... متاسفانه اینا واقعیتهای جامعه است و کاریشم نمیشه کرد...

سانیا دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 12:39 http://saniavaravayat.blogsky.com

والا بعضی مواقع اینقدر برنامه میزارند ادم تعجب میکنه ولی به نظرم ربا حرامه حالا هرجور که بخواه یسرش کلاه بذاری و حلالش کن یحلال نمیشه میشه لقمه حرام که یقه هر دو طرف رو بعدها میگیره اساسی

سانیا خانم؟؟؟
به نظرتون ربا حرامه؟؟؟
ربا حرامه، هر جورش که باشه ... و این قصه از مصادیق روشن رباست ...

نسرین دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 12:16

کلاه شرعی!

دقیقن...!!!

Rojin دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 06:42 http://rojna.blogfa.com

والا من که ایران بودم هر کانالی رو میزدم یا اخوند بود یا روضه خونی . نه از برنامه های آموزشی فرهنگی خبری بود نه فیلمهای آموزنده! بیخود نیست مردم دست به گریبان کانالهای ماهواره ای مسخره ترکی میشن.

سلام روژین خانم عزیز و گرامی
خدارو شکر الان خیلی بهتر شده ولی بازم متاسفانه همون حرفهارو در قالب فیلم و سریال تحویل مردم میدن...

مینو دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 01:42 http://milad321.blogfa.com

اواخر دبستان که بودم,خانمی توی محله ما بود که همیشه نماز صبحش را هم توی مسجد میخواند و هر جا میرفت کتاب دعاش زیر بغلش بود.چند بار شنیدم به بستگان نزدیک پول قرص داده و بعد یک حبه نبات هم به قیمت ده در صد اون پول به اونها فروخته که ربا نباشد.!!
اینقدر سوء استفاده های مختلف میشود که ربا عادی شده.0

خیلی جالبه! چقدم بنده خدا خودشو پیش خدا عزیز کرده که این منم که دارم به بنده هات خدمت میکنم ...

شیوا یکشنبه 2 خرداد 1395 ساعت 23:34

سلام بر آقا بهمن عزیز
اووووووه من موندم تو کار ملتی که با خودش رودربایستی داره ! خب آدم یا به یه چیزی اعتقاد داره یا نداره. اگه داره که نزول نمیده اگه هم نداره که راحت نزولت رو بده دیگه ، این کشف طریق و تخلیه نبوغ واسه چیه دیگه؟
چند سال پیش، یکی از همکارهای ما ، یه کارخونه خرید(یعنی می خواست بخره) اومد تو شرکت به همه گفت می خوام همچین کاری کنم و بیاین هر کس می خواد پول قرض بده و ماه به ماه سود پولش رو بگیره. یه تعداد انگشت شماری می گفتن نزوله و نمی خوایم ، ولی بقیه رفتن پول گذاشتن و چه سودهای اساسی گرفتن. من شرکت نکردم چون خودم برنامه دیگه ای داشتم اما به نظرم اشکالی هم نداشت چون به نظرم اونها پول قرض داده بودن و در واقع یه جورهایی سهیم شده بودن ، اونم یه کارخونه داشت و از درآمدش به اینها هم میداد. اماااااا مشکل از اونجایی شروع شد که حساب کتابها غلط از آب دراومد و ورشکست شد. خانواده اش که همه از کنار ایشون به جایی رسیده بودن جمع کردن و رفتن! ایشون هم افتاد زندان. کل شرکت شاکیش شدن و رفتن دادگاه. تااازه معلوم شد که هر کس تا می تونسته پول جمع کرده بوده و گذاشته بوده وسط و اینکه معلوم شد اون بیچاره چه سودی به اینها میداده. انقدر زیاد که قاضی بهشون گفته بود شماها همتون تو همین یه سال حداقل چهار برابر پولتونو پس گرفتین دیگه شاکی چی هستین؟؟؟؟ نامردیش اینجا بود که شماها که یه ساله پولتون چهار برابر شد دیگه چقد نامردین که شکایت هم می کنین ازش؟؟؟؟ طفلکی افتاد زندان یه دختر 7 ساله داشت و یه پسر 10 ساله. همه خانواده اش در رفتن فقط مامان پیرش موند و بچه هاش! دخترش میگن هر از گاهی تشنج می کنه و بیهوش میشه ، پسرش هم می گفتن افسردگی شدید گرفته و زود به زود بستری میشه تقصیری نداشت فقط بلند پرواز بود و حساب کتابهاش غلط از آب دراومد. اگه همکارهای نامرد من و خانواده و همسر بی شعورش آدم بودن و پولهای اضافی که گرفته بودن رو پس میدادن اونم می تونست با طلبکارهاش تسویه کنه و از زندان بیاد بیرون.اما نامردی کردن و اون الان زندانه ، بچه هاش هم داغون بعد حرصم می گیره که هنوز درموردش که حرف میزنن میگن دزد بود ! نمی گن خودشون چی کارها کردن !!!

سلام شیوای عزیز و مهربون
در برابر کامنتی به این زیبائی و پر و پیمون هیچی نمیتونم بگم. آرزو میکنم دوستان این کامنت رو بخونن

مرتضی یکشنبه 2 خرداد 1395 ساعت 22:41

چی بگم ؟!!
استغفرالله

عیب کار از جعبه ی تقسیم نیست
سیم سیار دل ما سیم نیست
این خدا این هم هزاران طول موج
دیش احساسات ما تنظیم نیست

سلام مرتضی خان عزیز
متاسفانه مشکل از یه جائی دیگه است ...
مشکل ساختاری است ... بر میگرده به نوع خلقت انسانها و اینهمه نقیصه و عیب که در نهادش به ودیعه گذاشته شده ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد