دریای زندگی

کفشهایم را می پوشم و در زندگی قدم می زنم ... من زنده ام و زندگی ارزش رفتن دارد ... آن قدر می روم تا صدای پاشنه هایم گوش ناامیدی را کر کند ... زندگی به سادگی رفتن است ! به همین راحتی ... زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد ...

دریای زندگی

کفشهایم را می پوشم و در زندگی قدم می زنم ... من زنده ام و زندگی ارزش رفتن دارد ... آن قدر می روم تا صدای پاشنه هایم گوش ناامیدی را کر کند ... زندگی به سادگی رفتن است ! به همین راحتی ... زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد ...

کیف ...

صبح علی الطلوع ، ناشتا خورده و نخورده ، وقتی مطمئن شد مدارک لازم رو توی کیف گذاشته ، بند کیف رو حمایل گردنش کرد و سوار بر اسب راهی شد .

باید تا روستای " ده بالا " میرفت ... معامله ی چرب و شیرینی در انتظارش بود .

خنکای نسیم و قطرات شبنم صبحگاهی ، چهره اش رو خیس و باقیمونده ی خواب دوشین رو از چشماش دور میکرد . سوار بر اسب ، از کنار زمینهای کشاورزایی عبور میکرد که محصولشون رو برداشت کرده بودن ...

به این موضوع فکر میکرد که چه خوب شد این معامله رو از دست نداد ! فکرشم براش دلچسب و خوشآیند بود . اگه این معامله سر بگیره زندگی مشهدی رجب کُن فیکون میشه ...

پیش خودش فکر میکرد حتمن قسمت بود که پول زمین جور شد ! بله ، حتمن قسمت بوده !

درسته پسرم تصادف کرد ! انشاالله خوب میشه . ولی خب ، با همین پول دیه اش تونستم پول زمین رو جور کنم ...

کمی عذاب وجدان داشت ! چرا ؟

آخه خودش میدونست پول دیه رو به زور گرفته ! تا حدود زیادی به ناحق گرفته ! ندائی بهش میگفت " مشدی رجب ، به نظر خودت معامله با پولی که شک و شبهه توش باشه حلاله ؟ " ، " پولی که رضایت توش نیست ؟ "

- لعنت بر شیطون حرومزاده ! حالا وقت این حرفاست ؟

سعی میکرد خودش رو به نفهمی بزنه ، به چیزای دیگه فکر کنه ! به چیزای خوب و شیرین ...

به لذت زمیندار شدن بعد یه عمر فلاکت و بدبختی . بعد یه عمر روی زمینهای مردم کار کردن ! پیش خودش میگفت : میخواست بی احتیاطی نکنه !

ولی مگه این افکار لعنتی ولش میکردن !!! 

یادش اومد چند هفته قبل بهش خبر دادن پسرش رو ماشین زده و راننده فرار کرده !

بعد ، خیلی اتفاقی ، ماشینو درِ تعمیرگاهی پیدا میکنه . کار به شکایت میکشه . معلوم شد صاحب ماشین ، همون روز ، خودش توی بیمارستان بوده ، سکته کرده ، و پسرش در نبود پدر با ماشین میره دور دور ...! تصادف که میکنه چون گواهینامه نداشته از ترس فرار میکنه !

مشهدی رجب ، قصه رو قبول داشت . پدره رو همون روز که پسرش رو برده بودن بیمارستان ، توی اورژانس دیده بود ، اما از شکایتش کوتاه نمیومد ... چرا ؟

آخه پای چند میلیون پول دیه وسط بود و فکر خرید اون زمین لعنتی که سالها جزء آمال و آرزوهاش شده بود .

پدره ، خطای بچه ش رو قبول داشت . تمام مخارج بیمارستان پسره رو هم داده بود ، تضمین هم داده بود که تا آخر ، پای همه چی بمونه ، ولی هرچی به مشهدی رجب التماس میکرد که از خیر شکایتش بگذره ، مشهدی رجب سوار خر مرادش شده بود و پایین نمیومد ... !

با هر مصیبتی پول جور شد و دیه تا قرون آخر پرداخت شد ... مگه چاره ای هم بود ؟

و حالا مشهدی رجب شاد و شنگول خودشو برا مهمترین معامله ی زندگیش آماده کرده بود ... کجا ؟ همون روستای " ده بالا " ...

خوش و بش ها که تموم شد رفتن سر اصل موضوع ! انجام معامله .

صاحب زمین به مشهدی رجب گفت : انشاالله که پولهات نقده ! و مشهدی رجب در حالی که چاییش رو مزه مزه میکرد با دستش زد روی سینه اش که : بله پولها همرامه ...!

در یه چشم بهم زدن انگارمشهدی رجب رو برق گرفت ! دستش روی سینه ش خشک شد ! استکان چای از دستش افتاد ... چرا ؟

آخه کیف نبود ...!

نبوووووووود ؟؟؟

بله ، نبود . به همین سادگی ...!

کم مونده بود مشهدی رجب پس بیفته ! با عجله از جاش بلند شد و از اتاق زد بیرون .

زین اسبش رو وارسی کرد . طول حیاط رو تا درِ خونه دوید ، ولی اثری از کیف نبود که نبود ...

بدون خداحافظی سوار اسبش شد و چهار نعل به سمت آبادی خودشون برگشت به این امید که کیف رو توی مسیر ببینه ...

تمام مسیر رو چهار چشمی و با استرس و نگرانی نگاه کرد . هیچی به هیچی !

رسید به زمینی که محصولش رو برداشت کرده بودن و حالا باقیمونده ی محصول رو آتیش زده بودن .

مثل مادر مرده ها خودش رو از روی اسب روی زمین انداخت و چهار دست و پا رفت توی شعله های فروکش شده ی آتیش ...

با چه زجری وجب به وجب زمین رو گشت . انگار ندائی بهش میگفت : هیچ جا نرو ، کیفت همینجاست ...!

هرچی کشاورزا سرش هوااااار میکشیدن فایده ای نداشت ...

همینطورم شد ... بالاخره با دست و پای سوخته ، کیفش رو پیدا کرد ... یه کیف مچاله شده که نه پولی توش مونده بود و نه مدرکی ... همه چی به فنا رفته بود ... !

پدر اون راننده میگفت دقیقن همون پولی رو که از ما گرفته بود با کلی مدرک و سند توی کیف سوختن و نابود شدن ...


* راستی این اتفاق توجیهی داره ، یا فقط باید بگیم اتفاق بوده ! *

  

نظرات 31 + ارسال نظر
غریبه شنبه 25 اردیبهشت 1395 ساعت 17:26

خب کار خلاف نکرده است حقی بوده و گرفته ولی چون هدفش از گرفتن دیه از اول معامله بوده خب قسمتش آن شده
درست مثل این رفیق میوه فروش ما که زنش طلاق گرفت و مهریه اش را گرفت و آنرا به قصد خرید خودرو به یک کلاهبردار داد نتیجه نه صاحب پول شد و نه خودرو

منم توی درک این مسئله موندم ...
بالاخره حق به دست اون زنه بوده یا نه ؟

مهدیس پنج‌شنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت 13:45

به نظر من کاملا اتفاقی بوده
ولی خدایی بعضی جاها قضاوت سخته

کلن قضاوت خیلی سخته ...

خلیل دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت 20:45 http://tarikhroze4.blogsky.com

سلام،

چرا می خواهیم خقوق قانونی خودمان را زیر پای هیجانات زیاده خواهیمان له کنیم؟

سلام خلیل جان عزیز
بوخودا مو بی تقصیروم ! فقط بیان یه خاطره بود . همین . به دل نگیر ...

مرآت یکشنبه 19 اردیبهشت 1395 ساعت 23:39

سلام داداش خوبم

مننونم از این همه مهربانی و لطف

سپاس برای تبریک روز معلم
خیلی خوشحال شدم تبریکتونو دیدم
موفق شاد پیروز و سربلند باشید

سلام مجدد بر معلم خوبیها و مهربانی ها
این منم که باید از محبتهای شما سپاسگزاری کنم .
براتون بهترین هارو آرزو دارم .

مهربانو یکشنبه 19 اردیبهشت 1395 ساعت 14:26 http://baranbahari52.blogsky.com/

کارما وجود داره و کار خودش رو میکنه داداش بهمن گاهی ما نتیجه کارمامون رو میبینیم ولی گاهی نمیبینیم .. به هر حال امکان نداره رهامون کنه

سلام مهربانوی مهربان
فرمایش شما کاملن صحیحه ...
این جهان کوه است و فعل ما ندا...

سوفی شنبه 18 اردیبهشت 1395 ساعت 10:48

راستی می خوانمتان عمو جانِ مهربان و لذت می برم ولی به خاطر فصل امتحانات شرمنده می شم که کامنت نمیذارم .

موفق باشید و در کنارش همیشه تندرست .
منتظر خبرهای خوب موفقیتتون هستیم .

سوفی شنبه 18 اردیبهشت 1395 ساعت 10:46

سلام بر عموجان مهربان.
نمیدونم چی بگم حقیقتا، ولی اولا أنصاف چیز خوبی هست و دوما در این شکی نیست که دنیا کارماست، همه چی به خود آدم برمیگرده.
ولی ای کاش قانون بیمه ی اونجا منصفانه تر بود، اینکه طرف مجبور نمیشه پول دیه رو یکجا بده.
خدا به هر دو طرف صبر بده.

سلاااااااااااااام بر سوفی عزیز و گرامی
اگه شما نمیدونی چی بگی ، ولی من میدونم چی بگم
من فقط میدونم که واقعن دلتنگ دوستان عزیز و قدیمی میشم ...واقعن دلتنگ میشم ولی خب ، درس و مشق که اوجب واجباته یه طرف و سر زدن به این خونه هم گاهی اوقات و برای رفع خستگی یه طرف .
از اینکه میبینم در هر شرایطی بازم به یادم هستین کلی ذوق مرگ میشم
تورو خدا به درس و مشقتون برسید که موفقیت شماها برام از هر نظر مهمه .

مامان نازدونه ها شنبه 18 اردیبهشت 1395 ساعت 10:25 http://nazdooneha.blogfa.com

سلام بهمن خان خوبی؟
چیزی بود که قانونی بود ویه جورایی حقش بود اما آدم می مونه چرا حق باهاش اینجوری کرد (.

سلام بر مامان عزیز و گرامی نازدونه ها
میگن دل به دل راه داره ! بی دلیل نگفتن ...
همین امروز فرصتی شد رفتم به خونه ی مجازیتون و با اون گربه ی ناز نازی و قهر قهرو آشنا شدم . همونی که نازش نکردی قهر کرد و رفت خلاصه خواستم بگم همزمان خونه ی همدیگه بودیم و این برام جالب بود ...
و اما در مورد اون بنده خدا ! راستش منم توی درک این قضیه موندم ...

دل آشوب چهارشنبه 15 اردیبهشت 1395 ساعت 12:03 http://asemandelabi.blogfa.com

ممنونم

بغض فرو مانده درگلو بر گونه روان شد

خواهش میکنم . بازم بخاطر از دست دادن اون عزیز سفر کرده بهتون تسلیت عرض میکنم .

نادی چهارشنبه 15 اردیبهشت 1395 ساعت 11:52

سلام
ذره ذره انسانیت خود رو در حال باختنیم..
دردناکه که بگیم به هم ربطی نداریم و یه گوشه وایسیم به روایت یا نقدددد

سلام نادی عزیز و گرامی ...
یعنی اونائی که باید بدونن میدونن که ذره ذره داریم انسانیتمون رو میبازیم ...
بعید میدونم ...

دل آشوب چهارشنبه 15 اردیبهشت 1395 ساعت 11:41 http://asemandelabi.blogfa.com

سلام یادش بخیر مهربانی

صفا کوچه های خاکی و مردم با هم آشنا

یادش بخیر من تو او ما شما!!!

یادش بخیر و خوبی و خوشی ...

نسرین مولا چهارشنبه 15 اردیبهشت 1395 ساعت 04:35 http://tajavozmamnoo.blogfa.com/

دعوتید دوست گرامی به خوانش:

آیا زمان بازنگری در قوانین فرا نرسیده است؟

به دیده منت
ممنون از دعوتتون .

معلم کوچولو دوشنبه 13 اردیبهشت 1395 ساعت 20:31 http://moalem-ko0cho0lo0.blogsky.com/

ممنون از پیام تبریکتون.شرمنده کردین ما رو

دشمنتون شرمنده باشه . کمترین حق و وظیفه بود

زئوس دوشنبه 13 اردیبهشت 1395 ساعت 16:32

عمو بهمن جان
پیل زور نبوده قبول کن.پدر خانومت چاره ای و ابته طبق قانون ت ت ما(تخمی تخیلی) ما وظیفه اشان بوده که پول بیمارستان را بپردازند.اما رحم و انصاف یک چیز نسبی است.یکی داره یکی ندارهیا کمتر داره..برادر خانومتان تبیه شد اساس تو این ماجرا؟بعدش هم این پیشامد ربطی نداره به چوب خدا.
من به شخصه با پول دیه و تاوان مخالفم چون حادثه است وپیش میاد .بحث اسیب های عمدی یک چیز جداست که خوب جاش اینجا نیست.اما خوب اینجا مقصر اصلی دولته.مثل عزیزی که کامنت گذاشته پیرزنه تو کماست و 800 تومن دیه میخوان خانوادش،رو چه حسابی آخه؟اصلا میخوان باید بیمه بده ون ماشین ها بیمه ان همشون و البته خط عابر پیاده و... .
شاید پسرش راضی نیوده که با پول دیه ی اون باباش زمین بخره

اون تیکه ی آخرو خوب اومدی ... شاید پسره راضی نبوده که باباش با پول دیه اون بره زمین بخره ... ولی بهرحال چوب خدا وجود داره همه بارها و بارها اونو دیدیم ...

نگین دوشنبه 13 اردیبهشت 1395 ساعت 16:18

ببخشید سلام هم یادم رفت!
این نسرین حواس نمیذاره واسه آدم که

(ربطش چی بود ؟ ای بابا خودتون ربطش رو پیدا کنین دیگه!! همش من باید راهنمایی کنم با این حالم؟)

یه قانون نانوشته هست که نوشته :
نوه های عزیز و بزرگوارچه سلام بکنن و چه نکنن همیشه عزیز و نورچشمی هستن
و یه قانون نانوشته ی دیگه هم نوشته که :
عزیزان این نوه های عزیز هم همیشه عزیز هستن
تازه یه قانون نانوشته دیگه هم هست که نوشته :
نوه جانها هر حرفی بزنن با ربطه ! چه بی ربط باشه و چه باربط ...

نگین دوشنبه 13 اردیبهشت 1395 ساعت 16:16

یه خانم جوانی تو فامیل ما هست که تعریف میکنه:

15 ساله بودم که پدرم فوت کرد .. من و مادرم و برادر بیست ساله م تو خونه ای که تنها میراث پدرم بود زندگی میکردیم
دو تا برادر دیگه هم داشتم که ازدواج کرده و جدا زندگی میکردن

هنوز یکماه از فوت پدرم نگذشته بود که برادر بزرگم پاشو کرد توی یه کفش که سهم الارثم رو بدین!
هرچی مادرم التماس کرد که این خونه تنها ارثیه که پدرت باقی گذاشته و من و خواهر و برادرت داریم توش زندگی میکنیم .. کمی مهلت بده تا بتونم پولی از جایی جور کنم و سهم ارثیه ت رو بدم
اما برادرم پاشو توی یه کفش کرده بود که : حقمه و لازم دارم!!!
میگفت برادرم شب و روز واسه ما نگذاشته بود و بالاخره هم مادرم بسکه تحت فشار قرار گرفت خونه رو به قیمتی خیلی کمتر از ارزش واقعیش فروخت و سهم برادرم رو داد و خودمون هم رفتیم خونه ای اجاره کردیم برای زندگی ..

روزیکه برادرم اومد حقش رو گرفت و رفت ، تو راه برگشت با دو نفر عابر پیاده تصادف کرد و هر دو شون درجا کشته شدن!!
برادرم با هزار مشکل و قرض و قوله پولی جور کرد و گذاشت روی پولی که از مادرم گرفته بود و داد بابت دیه اون دو نفر ..

به نظر من بهشت و جهنم ما آدما همین دنیاست
و خوبی و بدی هر دوش همین دنیا به آدم برمیگرده ..

در ضمن
در مورد کامنت مینو جان عزیزم باید بگم ای بنازم دل مهربون مادر رو که حاضره حتی با از بین رفتن خودش (دور از جون) زندگی بچه هاش رو تامین کنه ..

و اینکه اگه اون آدم پولدار پیدا شد ، دو نفر نیستین که!
سه نفریم کوکا

این جهان کوه است و فعل ما ندا ...سوی ما آید نداها را صدا
فعل تو کان زاید از جان و تنت ... همچو فرزندی بگیرد دامنت...
پس تو را هر غم که پیش آید ز درد... بر کسی تهمت منه، بر خویش گرد
نگین بانوی عزیز
گفتم کامنت به این زیبائی رو فقط مولانا میتونه تائید بکنه نه من !
.
.
و اما برا اون پولداره ، ظاهرن باید ثبت نام بکنم ... احتمالن بقیه عزیزان هم بدشون نمیاد برن توی کما ...

دل آشوب دوشنبه 13 اردیبهشت 1395 ساعت 13:05 http://asemandelabi.blogfa.com

سلام

ب دلت رجوع کن و ب وجدانی ک لابد داری

چوب خدا صدا ندارد!

مش رجب را خدا دوست داشت ک تنبیه اش با مال بود!

سلام بر دل آشوب دل آبی خودمون
وجدان بالاترین محکمه ای است که احتیاج به قاضی ندارد ...
بله هرکسی بهتر میدونه که قصد و نیتش چیه ...و اینکه مشدی رجب رو خدا دوست داشته منم موافقم . چونکه به نظر من تنبیه خدا در این دنیا خیلی میتونه بازدارنده باشه .

مینو دوشنبه 13 اردیبهشت 1395 ساعت 01:11 http://milad321,blogfa.com

پول دیه حرام نیست.اما در مواردی میشه منصفانه برخورد کرد.پسر یکی ازز اشناها توی اتوبان تابلوی عابر پیادهنصب نشده بوده,میزنه به یک خانم مسن.شب بوده دید درستی نداشته.برای ایشون 800 میلیون دیه تعیین کردن.توی کما هست.خوب هم نمیشه.فکر میکنم خانواده میتونستن بایک دیه هم موافقت کنند.(اگه ادم پولداری سراع دارید من برم بخورم به ماشینش و برم تو کما.زندگی بچه ها تامین میشه)

بله مینو خانم عزیز و گرامی
تمام حرف و حدیث منم همینه ... منصفانه رفتار کردن ... شاید اگه مشدی رجب کمی انصاف به خرج میداد این بلا سرش نمیومد ...
ضمنن اگه کسی آدرس اون آدم پولدار رو بهتون داد لطفن بهش بگین دو نفریم ...( منم هستم )

پژمان یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 ساعت 12:22 http://chashmanman.mihanblog.com/

سلام
دیه ای که به حکم قانون و شرع پرداخت میشه حلال هست. چون حکم خدا در اونه. فلسفه دیه در این هست که اولا شخص آسیب دیده یا خانواده اون التیامی هر چند کوچک پیدا کنند و هم اینکه اون حالت بازدارندگی رو در ارتکاب به جرائم ایجاد کنه. دیه جبران خسارت هست و نباید به چشم یه پول حرام بهش نگاه کرد. اونچه حلال خداست رو نباید حرام جلوه داد. هر چند که بهتره در زمان پرداخت دیه اصل انصاف رعایت بشه. نظر شخصی من چیز دیگه ای هست و اعتقادی به پول دیه ندارم ولی مهمتر از نظر شخصی من شرع و حکم قانون هست که باید بهش احترام گذاشت. حالا باید دید این مشدی رجب پول دیه رو به خاطر بی انصافی از دست داده یا اینکه خواست و حکمت خدا در این بوده که صاحب زمین نشه.

سلام بر پژمان خان جان
خیلی خیلی خوش اومدی جانم .فرمایش شما رو کاملن قبول دارم . مطمئنن میدونی که قصاص هم حکم خدا و قانون شرعه وخود خدای مهربون در ادامه آیه قصاص صحبت از عفو و گذشت میکنن .
بی انصافی مشدی رجب این بود که میدونست پدر اون راننده حق میگه ولی میگفت تا دیه رو کامل و تمام نگیرم رضایت نمیدم ...حالا حکمت خدا چی بوده ؟ من نمیدونم .

سهیلا یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 ساعت 01:27 http://rooz-2020.blogsky.com/

خب حالا خارج از شوخی باید عرض کنم یکی از فامیلهای ما که پسر جوانی بودچندین سال پیش تصادف کرد وپاش شکست .بعدش دیه شو گرفت و تا تقریباحالش خوب شد با همون پول فوری زن گرفت.
الانم یه دختر 6ساله دارن و خدارو شکر زیندگانیشون میگذره...
ینی اگر اون پول دیه نبود عمرن حالا حالاها ازدباج میکرد
اینم از کامنت زورکی که از مو گرفتی
حلالد نمیکنوم عامو

خب اگه مشدی رجب هم با پول دیه به پسرش زن میداد آدم زورش نمیگرفت ! لامصب پول دیه رو خرج خودش کرد ...( البته میخواست بکنه که نشد ...)
بعدشم تو لووووووووووووووح هرکی که زور میگه و پیل زور میگیره ...

سهیلا یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 ساعت 01:24 http://rooz-2020.blogsky.com/

آخه چرا مونو تو این موقعیت قرار میدی عامو بهمنی؟
آخه من چه بدونم که شوما این قبیل سئوالهای سخت سخت از ما میپرسید؟
حتمن باید احتراف کنم که مو هیشییییییی نودونوم که شما راحت بشی و به بیسبادتی مو بخندی عایا؟
بترس عامو...بترس
برو استغفار کن و از خدا طلب مغفرت کن
گرفتن کامنتهای زورکی از مو آخر و عاقبت نداره و ویهو دیدی وبلاگت آتیش میگیره و دود میشه و میره تو هوا
از مو گفدن بید آقو
حالا خود دانی

مونو موقعیت ؟؟؟
گفتُم روز معلم نزدیکه مونوم یه سوال مطرح بنومایُم شاگرد زرنگارو پیدا کنوم ساعتمو بهشون جایزه بدُم...
حیف که جزء شاگرد زرنگا نبودی ...! خیلی دلوم میخواست ساعتُم به شوما میرسید ...

زئوس شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 15:29

سیلام عرض شد عمو بهمنی
آغا به نظر شخص شخیص بنده (حجت الاسلام والمسلمین زئوس ، خدای خدایان) وووی خستم شد چقد القاب دارم.راستی یادم رفته بود من تازه آیت الله دولا دولا شدمبعله عرض میکردم،پول دیه حلاله ،کیسه رو هم بیخیال، حقش بوده پای شکسته،صورت مساله است.اگه اون بچه بی گواهینامه زده بود به یکی دیگه و فوت شده بود پدرش میتونست با دادن مخارج بیمارستان مساله رو حل کنه؟ مرحوم زنده میشد؟
اینکه مش رجب دیه رو گرفته باعث شد که دیگه اون بچه بی گواهینامه نشینه پشت فرمون و باعث مرگ کسی نشه حداقل.
اما این اتفاق بی احتیاطیه، و پیش امده همین اشتباه از مش رجب بوده و نه نفرین و آه و ناله ی اون پدر.
راستش من بشخصه وصیت کردم اگه مردم هم دیه نگیرن ولی همه مثل هم نیستن.در ضمن این مشکل اصلی بیمه ی ماست که باعث میشه بجای بیمه ، شخص خودش پول بده
خوب نفس بگیریم و بریم سر پست بعدی
ومن الله التوفیق

سیلااااااااااااام بر خدای خدایان بانو زئوس عزیز
آغاااااا به نظر منم در برابر خدای خدایان کسی حق اظهار نظر نداره .تمام استدلالهاتونو قبول دارم ولی خب یه رحمی ، یه مروتی ، مسئله اینه که پدر خانومم ( همون پدر راننده ی بی گواهینامه ) تمام مخارج بیمارستان رو داده بود تازه دیه رو هم پرداخت کرده بود و خواهش هم فایده نداشت ... خب این میشه پیل زور ...
تازه یه سوال هم دارم : بعد از عمر طبیعی و صد و بیست سال با سلامتی ، مگه هر کی مُرد ورثه باید از عامو عزرائیل دیه بگیرن ؟؟؟

نسرین شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 15:16 http://yakroozeno.blogsky.com/

پس یعنی تو ایران میشه برای دست و پای شکسته هم دیه گرفت!!!
جل الخالق!
اینکه کار بیمه هست !!!
خوبه سرگیجه نمی گیرید.

اینجا کشور عجایبه ...
خدارو شکر تا حالا کسی هم سرگیجه نگرفته ...

فریبا شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 12:13 http://berketanhaiman.blogfa.com

سلام
به نظر من این یه اتفاق بوده و از روی بی احتیاطی, پول دیه حقشون بوده حتی اگر برای خرج کردنش نقشه هم کشیده باشند. باز هم روی حلال بودنش شکی نیست بی احتیاطی و ناشی بودن مش رجب بوده بنده خدا حتما تا حالا این همه پول نداشته بلد نبوده چطور مواظبت کنه که گم نشه به نظرم اگر این اتفاق تقاص بوده باشه هم مربوط به گرفتن دیه نیست چون ایشون فقط از حقش نخواسته بگذره این گناه نیست منم برادرم تصادف کرد دوستش از ماشین پرت شد بیرون و فوت کرد ماشین هم بیمه تکمیلی نداشت با وجود اینکه برادرم به اون خانواده خیلی محبت کرده بود برای دوستش کار پیدا کرده بود و مثل یه راننده همیشه برای رفتن به شهر محل کارشون در خدمتش بود و تو تصادف هم پسرشون مقصر بود چون کمربند نبسته بود پرت شد بیرون اما. خانوادش باز هم از دیه نگذشتند می دونم شرایط پدر خانومتون سخت بوده چون خودمون تجربه کردیم اما به نظرم باز مش رجب حداقل در مورد دیه گرفتن کاری نکرده که مستحق همچین عقوبتی باشه شاید باید طور دیگه ای به قضیه نگاه کنیم شاید حکمتی و مصلحتی در کار بوده یا خیلی ساده عاقبت بی احتیاطی خودش بوده

سلام بر فریبا خانم عزیز و گرامی
برای مشکلی که واسه برادر عزیزتون پیش اومده متاسف شدم .و برای قضیه نابود شدن پول دیه مش رجب هم هر جور که به موضوع نگاه کنیم بازم پدر خانومم میگفت پول زور گرفتن از مردم عاقبتش همینه ...

[ بدون نام ] شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 11:23


نمیدونم کدوم عزیز هستی ولی چرا سکووووووووت ...؟

علی امین زاده شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 11:07 http://www.pocket-encyclopedia.com

چیزی که من شنیدم اینه که اگه پولی رو که می گیری، طرف با اکراه بده، این پول چندان حلال نیست.

من به این عقیده دارم که اگه به زور و اکراه پولی رو بگیری برکتی توش نخواهد بود.

منم با شما هم عقیده هستم و پدر اون راننده ( که پدر خانومم میشه ) متعهد شده بود که تمام مخارج بیمارستان و بعد از اونو قبول و پرداخت کنه ولی اونهمه پول دیه رو اون موقع نداشت که بده ولی به زور و اکراه پرداخت کرد .

شیوا شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 10:21

سلام آقا بهمن عزیز
منتظر بودم عین این فیلمها آخرش بگید "این داستان واقعی نبود" اصلا انگار کلید اسرار
عرض شود حضورتون یه شب یه ماشینی با سرعت وحشتناک از پشت کوبید به من انقدر شدید که صندلی راننده کنده شد ! کل ماشین جمع شد تااااا رسید به صندلی من. من کمربند سفت و محکمی بسته بودم با اسن وجود با صندلی پرت شدم جلو و محکم خوردم تو فرمون ولی به جز کوفتگی چیزیم نشد. پیاده شدیم و دیدم آقا یه چیزهایی زدن و حالشون اساسا مساعد نیست. افتاد به گریه که تو رو خدا بذار زنگ بزنم دوستم بیاد بگید اون پشت فرمون بوده و ... منم دلم سوخت گفتم باشه ولی بالاغیرتا دیگه این مدلی نشین پشت فرمون. خلاصه ماشین ما که فنا شد. رفت برای اینکه نیم اتاقش عوض شه. علاوه بر پول بیمه ، یه 700 تومنی هم خودم مجبور شدم بدم اما واسه همون پول بیمه هم همکاری نمی کرد باهام ! آخرهاش دیگه انقدر حرصم گرفته بود که نه پولی که از جیبم رفت رو ازش گرفتم نه پول از قیمت افتادن ماشین رو ازش گرفتم نه لوش دادم که حالش خراب بوده و ... بعد این یارو حاضر نیست واسه گرفتن پول بیمه هم یه کم تلاش کنه. آخه خسارت بالا بود بیمه هم لوس بازی درآورده بود. گفتم بار بعدی (خدای نکرده ) خودم تست الکل میگیرم سه سوت لو میدم

سلام بر شیوای خوش سخن
راستش از خدا پنهون نیست از شوما چه پنهون منم فکر میکردم ته قصه ی شما هم مثه فیلمهای ایرانی ، آخرش پسره به دختره میرسه ...
اینم نتیجه شوخی کردن با سریال موفق " کلید اسرار "
خب از این حرفها گذشته ، خدائیش خیلی خیلی خوبی ، و متاسفانه مردم ما ( البته نه همه شون ) ظرفیت اینهمه خوبی رو ندارن ...کافیه اون خر لعنتی شون از روی پل مراد رد بشه ... دیگه خدارو بنده نیستن ...
ولی اون آقائی که توی داستان من مجبور شد دیه رو تا قرون آخر پرداخت کنه رو من میشناسم . خیلی آدم با خدائیه . پدر خانوممه و میدونم حرفش حرفه و به قولی که داده بود عمل میکرد ...

معلم کوچولو شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 00:05 http://moalem-ko0cho0lo0.blogsky.com/

پول دیه حقه ولی کی دلش میاد ازش اینجوری استفاده کنه؟

بله دیه حقه ولی پدر اون پسره که باید دیه پرداخت میکرد از مشهدی رجب خواهش میکرد که اگه ممکنه از شکایتش منصرف بشه ، هزینه های بچه اش رو تا قرون آخر پرداخت میکنه ولی متاسفانه مشهدی رجب بعدن معلوم شد هدفش سلامتی بچه اش نبوده چشمش دنبال اون زمین بوده ...

مرآت جمعه 10 اردیبهشت 1395 ساعت 19:56

سلام داداش جان
ممنونم از لطف شما
به نظر میاد بهترین و موثرترین کار رو صنعت بیمه الان انجام می ده
متاسفانه زمان های قبل هم برای هر کسی که تصادف می کرد خیلی سخت بود تا بتونه دیه رو جفت و جور کنه و هم کسی که دیه رو می گرفت عذاب وجدان داشت
واگه هم دیه رو می بخشید یه عمر با از کار افتادگی و سختی باید در فقر و بیچارگی زندگی می کردند
و اگر هم که خدای نکرده یه نفر بواسطه تصادف از بین می رفت که دیگه بدتر یا باید زن و بچه اش دربه در و آواره این جا و اون جا می شدن و یا باید به سختی روزگارمی گذراندند
اما الان وضع خیلی بهتر شده
اما در مورد داستان شما هر چند که دیه حق این مرد بوده اما چون می دونسته که باسختی دیه رو از پدر اون پسر گرفته عذاب وجدان داشت

سلام بر استاد و معلم عزیز خودمون
ممنون از توضیح زیبائی که دادی .
بله کاملن درسته . بیمه ها کار رو آسون کردن ولی اگه بتونی بیمه رو قانع کنی و بتونی حقت رو از بیمه بگیری ...

نسرین جمعه 10 اردیبهشت 1395 ساعت 02:20

جالبه خونی رو که ریخته خرید و فروش می کنند...

تو این ماجرا فقط می تونم بگم هیچ برنده ای وجود نداره. نه اون بیچاره ای که با مکافات پول رو فراهم کرده نه اونی که مرده. بدتر از همه این مرد که مسخره ترین و ظالمانه ترین معامله رو کرده.

بله کاملن درسته . البته اینم بگم که پسر مشهدی رجب فقط پاش شکسته شد و خدارو شکر زنده است . ولی باباش از این ماجرا برا خودش کیسه دوخته بود که به نوائی برسه ...

پونی پنج‌شنبه 9 اردیبهشت 1395 ساعت 22:49 http://pppooonnnyyy.blogfa.com/

پول دیه حرامه؟

نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه ...!!!
مو اینو گُفتُم ...؟؟؟
نوووش جونش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد