دریای زندگی

کفشهایم را می پوشم و در زندگی قدم می زنم ... من زنده ام و زندگی ارزش رفتن دارد ... آن قدر می روم تا صدای پاشنه هایم گوش ناامیدی را کر کند ... زندگی به سادگی رفتن است ! به همین راحتی ... زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد ...

دریای زندگی

کفشهایم را می پوشم و در زندگی قدم می زنم ... من زنده ام و زندگی ارزش رفتن دارد ... آن قدر می روم تا صدای پاشنه هایم گوش ناامیدی را کر کند ... زندگی به سادگی رفتن است ! به همین راحتی ... زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد ...

پشت کائنات خبرهائی هست ...!!!

میگفت : کسی نبود که از دست اذیت و آزارهاش در امان باشه ! به ظاهر اهل نماز و خدا و پیغمبر بود ، ولی عملن خدارو هم بنده نبود ... بس که غرور داشت !

میگفت : به همه گیر میداد ، گیر سه پیچ ! مثلن همکاری داشتیم فوق العاده خوب ، فوق العاده مهربون و مردمدار ! از اونائی که توی کار، کم فروشی نمیکرد ! تمام وقت ، در اختیار شرکت بود . بنده خدا بخاطر اینکه حتی برا یه آب خوردن از پشت میزش بلند نشه و کار ارباب رجوع معطل نمونه ، یه لیوان بزرگ آب رو با چند تیکه یخ کنار پنجره میذاشت تا رفع تشنگی کنه ...

یه روز رئیسمون ( همون که خدا رو بنده نبود ! ) اومد و چشمش به لیوان آب افتاد ، پرسید این دیگه چیه ؟

همکارمون براش توضیح داد ! قانع شد یا نشد نمیدونیم ولی باید نیشش رو میزد !

به همکارمون گفت : انشاالله که مشروب نباشه !

و همکارمون که همه به پاکی و ایمانش ایمان داریم مثل مارگزیده ها شد ... سیاه و کبود !!!

میگفت : موقع راه رفتن ، زمین زیر پاهاش تکون میخورد ... همیشه مثل عصا قورت داده ها راه میرفت ... وقتی باهاش حرف میزدی از بالا بهت نگاه میکرد ! اینقدر به خودش مغرور بود که وقتی پیشنهاد یه پست خیلی خیلی بالا رو توی یه استان دیگه بهش دادن قبول نکرد ..!!! میگفت پذیرفتن این پست یعنی توهین به خودم !

تامین نیازهای شرکت عریض و طویلی که ایشون متولی و مدیر عاملش بود به تصمیم و اراده ی او بستگی داشت و تائید ایشون کلی از مشکلات مردم روکم میکرد ... اما نظر ایشون معمولن نـــه بود ... !!!

چرا ؟

خب معلومه ! صرفه جوئی ...!!!

معاونین ایشون درجلسات بهشون گوشزد میکردند که شاید خدای نکرده خودت و یا خونواده ات روزی به همین تجهیزات نیاز داشته باشین ! جواب ایشون فقط لبخند بود ... یعنی که " منو نیاز به دکتر ؟ منو نیاز به دارو ؟ منو نیاز به تجهیزات پزشکی ؟" ( و حتمن خیالش راحت بوده هر وقت نیاز داشت میره تهران ، نشد ، میره خارج ! )

میگفت : راننده ای داشت بی دین و لامذهب ! همه میدونستن طرف ، قبلن توده ای بوده و الان هم به هیچ دینی اعتقاد نداره !

میگفت : اینقدر این راننده ی بینوا رو اذیت میکرد که راننده یه روز ذله شد و چون صداش به جائی نمیرسید رفت به یه امامزاده و از رئیسش به اونجا شکایت برد ... !!!

باورتون میشه ، یه توده ای لامذهب اونقدر ذله بشه که به امامزاده پناه ببره !؟

حالا بین راننده و امامزاده چی گذشت خدا میدونه ! ولی همینقدر میدونیم که آقای رئیس همون روز با ماشین شخصیش تصادف کرد و از شیشه ماشین پرت شد بیرون ...

ظاهرن زنده مونده ! 

چرا ؟

خدا عالمه ...! حافظه ش رو تا حدودی از دست داده ، توان انجام کارهای شخصیش رو نداره ... بدون کمک دیگران نمیتونه راه بره ! کسی که نیم درجه هم گردنش رو به پایین خم نمیکرد حالا چونه اش به سینه اش چسبیده و هرکاری میکنن نمیتونن سرش رو بالا نگه دارن ! چندین ساله که فراموش شده وکم کم داره از صحنه تئاتر زندگی خارج میشه ...!!!

راننده ی رئیس ( همون بی اعتقاده ) وقتی خبر تصادف رو شنید ، به دوستی گفت : حالا باورم شده که پشت کائنات خبرهائی هست ... !!!

نظرات 30 + ارسال نظر
زرین دوشنبه 2 فروردین 1395 ساعت 01:12 http://zarrinpur94.blogfa.com

سال نو برشما وخانواده عزیزتون مبارک باشه .امیدوارم سال پربار وشادی برتون باشه

ممنونم زرین بانوی گرامی
منم براتون سال خوب و خوشی رو ارزو دارم . سالی سرشار از نشاط و شادی و موفقیت .

tarlan شنبه 22 اسفند 1394 ساعت 16:33 http://tarlantab.blogsky.com

سلام آقا بهمن برادر عزیز
مدتها بود نیومده بودم وبلاگ و امروز دیدم چقدر همه عزیزانم پست گذاشتند و من شرمنده همه شدم.
خیلی از این اتفاقها دور و برمون هست که ای کاش برای هممون درسی باشه .به قول پدر خدا بیامرزم میگفت چوب خدا صدا نداره ولی دردی خانمانسوز داره .
چرا هیچ کدوم از اینها برای بعضی ها درس نمیشه بازم دارن به ظلمهاشون ادامه میدن و فکر میکنن عمر نوح دارند و هرگز نمیمیرن . کبر و غرورو حسد سه دشمن انسان که امیدوارم خدای بزرگ همه رو از این سه محفوظ کنه .

سلام بر ترلان عزیز و گرامی
دشمنتون شرمنده بشه انشاالله ...انشاالله که رفع کسالت شده باشه . دنیای مجازی وسیله ایه برای روزهای شاد و سلامتی مون .نگران نباش .
انشاالله همه مون از اتفاقات ناگوار روزگار درس بگیریم ... اول از همه خودم ...

سیما جمعه 14 اسفند 1394 ساعت 09:44

سلام. خدا رحمت کنه امواتتون رو.
راستش از پستای قبلیتون به این جمله پیرمرد اعتقاد دارم.
به اونب که اون بالا نشسته اعتماد کن.
خدا قوت. سلامت و پایدا رباشید.

سلام بر سیمای عزیز و گرامی
ممنون از پیامتون و این یادآوری مهم که : به اون بالائی اعتماد داشته باشیم ...
امیدوارم که شما هم همیشه تندرست و موفق و عاقبت بخیر باشین انشاالله

سهیلا پنج‌شنبه 13 اسفند 1394 ساعت 16:44 http://vozoyeeshgh.blogsky.com

برار خوبوم
رک دلم سدقی سرت بام
وایه دلم درومه که اومسم اینچون
مخواسم گووم
ا باغ دینا سی دل بچونم انار چنم
تحل و ترش و شرینش با قبله ی حاجات
سلام بهمن خان عزیز
خیلی وقت بود کامنت با لهجه ی خودمون ننوشته بودم
اگه ناقصه ببخشید

سلااااام به خوار خوب خودُم سهیلای مِرَبون
چَغدَه خوشحال بیِسُم بعدَ مدتا اَندُو پیاما قشنگته خوندُم
مُشَالله نُومِِ نظر خدا ، حرفات همش بی نقصِن ... اَ خُدا مخوُم وایه دلت دِرایَه و اَ باغ دینا اَغذه انار و گُل چِنی که خدا گُوَه بَس ...
ممنون که مُنَه مینه شادی و خوشحالیت شریکِ کُنی ... ایشَالله بی بَلا ، بی قضا ، خوتو بَچونِت .

زری پنج‌شنبه 13 اسفند 1394 ساعت 11:29

والله فقط میتونم بگم خدا عاقبت بخیرمون کنه

زری خانم عزیز
بهترین دعا همینه ...
هیچی بهتر از عاقبت بخیری نیست ...

مینو چهارشنبه 12 اسفند 1394 ساعت 07:52 http://milad321.blogfa.com

سلام
دلم میخواد این قصیه چوب خدا را باور کنم,اما به خودم فکر میکنم.چه بدی در حق چه کسی کرده ام که حالا از نظر جسمی به این روز افتاده ام.وجدانم راحت است که به ادم های زیادی کمک کرده ام.
چطور بعضی از همسالان من در رفاه و اسایش غوطه ورند و ثروتشان هم از راه کاملا حلال کسب نشده و خوش وخرمند؟

سلام استاد
خب راستش من چی میتونم بگم در برابر شما استاد عزیز ؛
مرحوم مادرم همیشه میگفت : خوب خدا ، آزار خدا
یادمه قدیما بهمون میگفتن که خدا فرموده اگه مسلمونا تحمل داشتن ، توی دنیا حتی یه سردرد هم به کفار نمیدادم ...
یادمه بهمون میگفتن هر شاگردی که زرنگتر و باهوشتره ، معلم امتحان سختتری ازش میگیره ...
یادمه بهمون میگفتن «إنّ عظیم الأجر لمع عظیم البلاء و ما أحبّ اللّه قوما إلا ابتلاهم؛ همانا اجر و پاداش بزرگ با امتحان و آزمایش بزرگ همراه است، خداوند قومى را دوست ندارد مگر آنکه او را مورد آزمایش قرار میدهد.
و خوب یادمه که بهمون میگفتن :
هر که در این بزم مقرب تر است،
جام بلا بیشترش می دهند.
استاد مینوی عزیز
شرمنده از زیره ای که به کرمان بردم ...

سهیلا چهارشنبه 12 اسفند 1394 ساعت 05:20 http://vozoyeeshgh.blogsky.com

بعضی ها که می روند
آب از آب تکان نمی خورد
فقط خودشان
خیلی تکان می خورند

خدا کنه ما جزء اونا نباشیم ...

نگین سه‌شنبه 11 اسفند 1394 ساعت 13:23

سلام

منم مثل سهیلا جون شیطنتم نمیاد فقط اومدم زنگتون رو بزنم و فرار کنم

خوب و خوش باشید برادر و ایضاً خسته نباشید از مراسم پر شکوه خانه تکانی

سلام نگین بانوی عزیز
خدا نکنه روزی بیاد که شما شیطنت نکنید ...
یه دنیای مجازی و یه فوج دوستان وبلاگی و چشمهائی که انتظار شیطنت های قشنگ شمارو دارن ...

پــونــه سه‌شنبه 11 اسفند 1394 ساعت 11:10 http://veblagane.blogsky.com

عجب!

چی عجب ؟

kalaghpar57 دوشنبه 10 اسفند 1394 ساعت 19:09 http://kalaghpar57.blogfa.com

سلام آقا بهمن خوبید؟....یعنی واقعا پشت کائنات چیزی هست؟...من که کم آوردم از بس فکر کردم...

سلام پاییز عزیز و گرامی
ممنون از شما . امیدوارم شما هم خوب و سلامت باشین .
یه حقیقت رو بگم ؟
منم خیلی کم اوردم ... منتظرم اون دنیا حسابی با خدا جر و بحث اساسی داشته باشم ...

سهیلا دوشنبه 10 اسفند 1394 ساعت 10:11 http://rooz-2020.blogsky.com/

مکافات عملمون در این دنیا دیرو زود داره اما سوخت و سوز نداره....
کاش هیچوقت یادمون نره....

میخواستم یه کمی شوخی کنم و سربه سرتون بذارماا....اما نمیدونم چرا شوخیم نمیاد....یااللعجببببب
راسدی سلام مهنسسسسسسسس.......
اشلونک یااخی....آیکون یه شیخ چفیه به سر

خاصیت دنیا ( متاسفانه ! ) فراموشیه ...
چه عجب حالا که به ما رسیدی چشمه ی شوخیت تموم شد ...
اشکال نداره !
راسدی ، اِشلُونِج یا اُختی ( آیکون یه یُومِه با پیرهن عربی بلند ...)

ملیحه دوشنبه 10 اسفند 1394 ساعت 08:23

دستتون درد نکنه.
ببینید من همون اول اولا یه مطلب در مورد غلط املائی نوشتم
این واقعا تقصیر من نیست. ژنتیکیه.

شرمنده ملیحه خانم عزیز
فقط خواستم به یاد اون روزا یه شوخی کرده باشم و شاید یه لبخند ...
راستی منم واقعا تقصیر خودم نیست ... ژنتیکی غلط میگیرم ...
خوش باشین ...

شکیبا یکشنبه 9 اسفند 1394 ساعت 11:56 http://sh44.blogsky.com

سلام
بنظرم دلیلش غفلته

سلام بر شکیبای عزیز
بله کاملن درسته و منم موافقم ...

ملیحه یکشنبه 9 اسفند 1394 ساعت 09:49

سلام به داداش بهمن عزیزم
از قدیم گفتن چوب خدا صدا نداره.
خدا بهمون رحم کنه.
خیلی سعی میکنم که کسی از دستم دلخور نشه. (البته این تلاش در مقابل شوهرجان مسمر ثمر نیست. ) امیدوارم هیچ وقت دلیل شکستن دلی نباشم.

سلام ملیحه خانم عزیز و کم پیدا کم پیدا در فضای مجازی
امیدوارم اصل حالتون خوب باشه و دلتون لبریز از شادی و نشاط
با شناخت جزئی که از شما پیدا کردم مطمئنم که کسی از دستتون دلخور نمیشه ... برای شوهر جانتون هم اگه بیشتر تلاش بکنید حتمن مثمر ثمر واقع میشه انشاالله ...
.
.
وجدانن حال کردی مویرگی نکته ی املائی رو ...( دست خودم نبود ! نتونستم نگم ...)

اَََسی بولیده یکشنبه 9 اسفند 1394 ساعت 01:27 http://tolooeman.blog.ir

وای چقدر تکان دهنده!!!

به نظر من هم این داستان خیلی عبرت اموزه ...
و البته به قول شما تکان دهنده !!!

مامان نازدونه ها شنبه 8 اسفند 1394 ساعت 12:58 http://nazdooneha.blogfa.com

بازم بگم که تقاص هیچ کاری به قیامت نمیرسه و بازخورد اعمالمون رو تو همین دنیا می بینیم اینم یه نمونه ی دیگه ش (:

دقیقن اینو بارها و بارها ازتون شنیدم که نتیجه اعمالمون رو توی همین دنیا خواهیم دید ...
حرف حساب جواب نداره ...

پژمان شنبه 8 اسفند 1394 ساعت 09:42 http://chashmanman.mihanblog.com/

سلام عمو بهمن عزیز
این کلام خداست و کلام خدا تبدیل نمی شود.
سوره الإسراء: آیه 37
«وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً».
و روى زمین، با تکبر راه مرو! تو نمى ‏توانى زمین را بشکافى، و طول قامتت هرگز به کوه‏ها نمى ‏رسد
و به قول شاعر بزرگوار
خدا را بر آن بنده بخشایش است که خلق از وجودش در آسایش است.

سلام پژمان جان عزیز
ممنون از زحمتی که برامون کشیدی و تلنگر بجائی که دادی ...
زیبا و بجا بود ...

سانیا شنبه 8 اسفند 1394 ساعت 09:30 http://saniavaravayat.blogsky.com

خدا خوب جایی نشسته من شک ندارم ....
بارها دیدم و کاش ادم بدونه که خدایی هست و مواظب اعمالش باشه

سلام سانیا خانم عزیز
منم شک ندارم که خدا خوب جائی نشسته ، ولی مهم اینه که نمیتونیم مواظب اعمالمون باشیم ...البته من خودمو عرض میکنم ...

نگین جمعه 7 اسفند 1394 ساعت 22:04 http://parisima.blogfa.com

سلام و درود بر آقا بهمن عزیز و گرامی

با اجازه شما این نوشته زیبا و تکان دهنده رو برای پدرم که امشب مهمان منزل ما هستن خوندم و ایشون پس از ابراز تآسف، این بیت رو خوندن :

گیرم که خلق را به فریبت فریفتی
با دست انتقام طبیعت چه میکنی ؟

من معتقدم خوبی و بدی هردوش در همین دنیا به آدم برمیگرده
بقول معروف دیر و زود داره اما سوخت و سوز نداره

خدابیامرزه رفتگان شما رو بخصوص پدر و مادر نازنینتون

خدابیامرز مادرم همیشه میگفت مادر اگه از کسی رنجیدی فقط واگذارش کن به خدا ، نفرین نکن چرا که نفرین دو سر داره .. فقط بگو خدایا واگذارش کردم به تو ..
خدا خودش خوب میدونه چطور سزای عملش رو بده ...

خوبی هم که قربون بزرگی خودش برم پاداشش صد برابر به آدم برمیگرده ..

سلام از ماست بانوو اجازه ی ما هم دست شما .
و سلام بر پدر بزرگوارتون که با بزرگواری نوشته های منو شنیده و تحمل کرده ...از راه دور دست بوسشون هستم .و برای اون عزیز سفرکرده ، مرحوم مادر گرامیتون غفران و آرامش ابدی خواهانم ...
امیدوارم که همه مون عاقبت بخیر بشیم ...

نادی جمعه 7 اسفند 1394 ساعت 10:34

سلام
کاش همه ی ما فرصت فهمیدن رو پیدا کنیم...

سلام نادی عزیز
فرصت هست ...
متاسفانه اون فهم لازم وجود نداره ...

زرین جمعه 7 اسفند 1394 ساعت 00:24 http://zarrinpur94.blogfa.com

داشتن غروروتکبر خیلی بدونکوهیده هست....ولی نباید فکر کنیم که همه اتفاقای بد مال آدمای بده...گاهی برای آدمای خوب هم پیش میاد از حکمت خدا اصلا نمیشه سردر آورد

اون اتفاق بد برا آدم خوبه ممکنه تهش به یه خیر بزرگ ختم بشه ...
دیدم که میگم و البته همه مون دیدیم . شاید یه روز قصه ای از این دست براتون بگم که سر خودم اومده ...اتفاقی بد که تهش به خیر ختم شد ...

فریبا پنج‌شنبه 6 اسفند 1394 ساعت 20:34

من اینجور مواقع دلم به حال اون ادم بیشتر می سوزه ادم قدرتمندی باشی که همه حساب می برند و حالا حتی برای کارهای شخصیت هم نیاز به کمک داشته باشی واقعا وحشتناکه من سعی می کنم با کسی که از اسب افتاده مهربون باشم حتی اگر ادم بدی باشه

منم بیشتر مواقع غصه آدم دزدی رو میخورم که حین دزدی دستگیر شده و داره کتک میخوره ولی خود کرده را تدبیر نیست ...

الهام پنج‌شنبه 6 اسفند 1394 ساعت 16:05

سلام
بایک روز تاخیر، روزتون مبارک

سلام بر دوست خوبم الهام عزیز و گرامی
ممنونم از لطف و محبت شما ...

غریبه پنج‌شنبه 6 اسفند 1394 ساعت 14:54

آدم باید مواظب زبان اش باشد زبان دل می سوزاند که زخمش تا آخر عمر همراه آدم است
البته میگن نفرین شمشیر دو لبه است که یک طرفش به خود آدم می گیرد
پس سعی کنیم ببخشیم تا نفرین کنیم

بله بخشیدن ( که بسیار هم کار سختی است ! ) از انتقام گرفتن به مراتب بهتر است ...

مرآت پنج‌شنبه 6 اسفند 1394 ساعت 11:36

سلام داداش عزیز
در همه ی ادیان و مذاهب و آیین ها ظلم و ستم نکوهش شده و از انسان ها خواسته شده از کبر وغرور دوری کنند و این صفت زشت و ناپسند حتی اگر کسی دین نداشته باشد هم از کرامت انسانی دور است اگر انسان کمی اخلاق مدار باشد هم هز آزار و اذیت وزخم زبان پرهیز می کنند


اگردلی را به ناله آری ز برق آهش امان نداری
بلا درافتد به هرچه داری که چوب یزدان صدا ندارد
چو آه مظلوم کند کمانه سرای ظالم شود نشانه
چو برق بگریز از این میانه که تیر آهش خطا ندارد

سلام بر معلم و استاد خوبمون
از همه ی اینائی که فرمودین بدتر اینه که کسی کبر و غرور داشته باشه که خودش رو مقید واقعی به دین و ایین بدونه ...

شکیبا پنج‌شنبه 6 اسفند 1394 ساعت 10:52 http://sh44.blogsky.com

سلام
راست میگن همین دنیا دار مکافاته برای بعضی ها غرور بی جا بد چیزیه مخصوصا اگه با مردم ازاری همراه بشه

سلام بر شکیبای عزیز
بله ، ولی چرا اکثر آدما باور ندارن که اینجا دار مکافاته ...؟؟؟

samira پنج‌شنبه 6 اسفند 1394 ساعت 07:56 http://tehran65.blogfa.com

من عجیب اینو باور دارم که:

کسی که بدی میکنه و به زیر دستش توهین میکنه و خودشو فقط

قبول داره روزی نتیجه ی کاراشو میبینه ...

دلم خیلی پره عمو بهمن..خیلییییی

خدا نکنه دلتون پر باشه ، اونم از غصه ...
انشاالله هر چی که باعث ناراحتیتون شده به زودی زود محو بشه و جاش رو به شادی و ایمان و امید بده . انشاالله

پونی پنج‌شنبه 6 اسفند 1394 ساعت 01:17 http://pppooonnnyyy.blogfa.com/

خدا به قلب های شکسته نزدیکتر است
بهمن خان وبلاگت داره سریال راز ترکیه صدا سیما میشه ها!
پس چرا بلایی سر خیلیا.... نمیاد؟

آسیاب به نوبت ...

نسرین پنج‌شنبه 6 اسفند 1394 ساعت 00:52 http://yakroozeno.blogsky.com/

بهمن گرامی درود و سلام بر تو
من فکر می کنم اون توده ای شاید به مذهب اعتقادی نداشته ولی ایمانش به خدا خیلی هم قوی بوده. وگرنه محال بود بره امامزاده.

تجربه ی من از زندگی درینموردا اینه:
دنیا با تمام بزرگیش خیلی کوچیکه.

سلام و دوصد درود بر خواهر خوبم نسرین بانو
بله همینطوره.هر انسانی بر اساس فطرتی که آفریده شده به نیروی لایزالی اعتقاد داره...

خلیل چهارشنبه 5 اسفند 1394 ساعت 22:56 http://tarikhroze4.blogsky.com

سلام

اگر عادت می کرد سرش را پایین بیاره و جلو را نگاه کنه، نه این که از بالا به پایین، باحتمال زیاد این جور نمی شد.

سلام خلیل جان
یقینن همینطوره ... البته رفتار اطرافیان هم بی تاثیر نبوده ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد