دریای زندگی

کفشهایم را می پوشم و در زندگی قدم می زنم ... من زنده ام و زندگی ارزش رفتن دارد ... آن قدر می روم تا صدای پاشنه هایم گوش ناامیدی را کر کند ... زندگی به سادگی رفتن است ! به همین راحتی ... زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد ...

دریای زندگی

کفشهایم را می پوشم و در زندگی قدم می زنم ... من زنده ام و زندگی ارزش رفتن دارد ... آن قدر می روم تا صدای پاشنه هایم گوش ناامیدی را کر کند ... زندگی به سادگی رفتن است ! به همین راحتی ... زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد ...

سفر عشق 3

بی نظمی و کثیفی بیش از حدی که بر این کشور حاکم بود ( حداقل تا اونجائی که مسیر زیارت و پیاده روی ما بود) بسیار ناراحت کننده بود .کشوری مسلمان با مردمی معتقد و مذهبی ، اما تنها چیزی که به چشم نمیخورد حکم خدا و رسول خدا بود :

 " الّنظافه مِن الایمان ! "

 احساس میکردی عراق ، روستای بزرگی است که فقط بخشی از اون یعنی محل زندگی شیخ اون روستا تمیز و مرتبه ... و اون بخش ، قسمتی از شهر بغداد بود ...

باورتون میشه اینجا کنار مسجد کوفه، محل شهادت مولی علی(ع)باشه؟

شبکه ی برق رسانی خیابونهای شهر نجف ! در نوع خودشون پدیده ای بی نظیر بودن ...

از یکی از اهالی نجف پرسیدم اگه یکی از خونه ها بی برق شد مامور اداره ی برق چطور رفع عیب میکنه ؟

خیلی راحت گفت سیم قبلی رو ول میکنه و یه سیم جدید میکشه !!! و این دریای سیم حتمن نتیجه ی بارها قطعی سیمهای برقه ...


بقیه در ادامه مطلب ...  

 

  بی اغراق بگم ، یکی از مزایای این سفر ، شاید ، این بود که قدر داشته هام رو بیشتر بدونم ... قدر رفاه ، آسایش و خصوصن امنیتی که در کشور داریم .( البته اینم میدونم که اگه برم سمت اروپا ممکنه متوجه بشم که خیلی از امکانات اولیه ی زندگی رو نداریم ! ولی تا همینجا هم خدارو شکر ! )

قرار شد قبل از اینکه پیاده عازم کربلا بشیم سه محل مهم رو در کوفه و یکی دو محل بسیار مهم رو در شهرنجف زیارت کنیم :

مسجد سهله – مسجد کوفه   مرقد مسلم ابن عقیل و در صورت امکان مزار مختار ثقفی در شهر کوفه .

صبح بعد از صرف صبحانه در منزل یکی از اهالی مهربون نجف،که شب قبل نیز مهمون ایشون بودیم عازم کوفه شدیم .

مسجد سهله یکی از مشهورترین مساجد اسلامیه که در قرن اول هجری توسط قبایل عرب درکوفه ساخته‌شده .

میگن اهمیت مسجد سهله به قدریه که اهل بیت(علیهم السلام) برای رفع گرفتاری شیعیان، به این مسجدمیآمدند و دعا می­کردند . حالا زیارت این مکان مقدس نصیبمون شد ؟

داستانش مفصله ...!

مسجد کوفه را اما ، زیارت کردیم و حتی در اونجا نماز مغرب و عشا رو هم خوندیم ، اونهم نماز کامل نه نماز شکسته ی مسافر! یعنی اینکه اینجاهم مثل خونه ی خودته ، مثل خونه ی خداست! یعنی مسافر نیستی ، صاحب خونه ای ! چقدر زیبا !

مسجد جامع کوفه، از مساجد بزرگ جهان اسلام و در نظر شیعیان چهارمین مسجد مهم بعد از مسجدالحرام، مسجدالنبی و مسجدالاقصی و یکی از قدیمی‌ترین و مهمترین آثار زیارتی شهر کوفه است.

حضرت علی(ع) بارها در این مسجد به نماز ایستاده، بر منبر آن خطبه‌ها خوانده، برخی از امورقضاوت و کشورداری خودش رو اونجا انجام داده و نهایتن در محراب همین مسجد به شهادت رسیده .

در کنار مسجد کوفه مرقد میثم تمار، خانه امام علی(ع)، دارالعماره کوفه، مرقد مسلم ابن عقیل، مرقد هانی ابن عروه و مرقد مختار قرارداره .

حتمن فکر میکنید همه رو زیارت کردیم ...افسوس و صد افسوس ...

برم از شروعش براتون بگم :

وارد مسجد شدم . پشت سرم آقا فرزاد ، توی ورودی . تفتیش شدیم ! دوربین دست فرزاد بود. تا برگشتم فرزاد رو ندیدم! گفتم الان پیداش میشه ! الان پیداش میشه ! حدود نیم ساعت همونجا سرپا ایستادم و از فرزاد جان خبری نشد که نشد .

گفتم حتمن رفته داخل مسجد و من متوجه نشدم . از طرفی هم چون کمی تیپ و قیافه ش نسبت به بقیه تابلو بود و جاهای مختلف بهش گیر داده بودن ، گفتم نکنه نیروهای حفاظتی گرفتنش !!!

دیگه موقع نماز مغرب شده بود . رفتم وضو گرفتم و نماز رو به جماعت خوندم . بعد از نماز هرچی جمعیت دههاهزارنفری رو نگاه کردم خبری از فرزاد نشد . با دلی شکسته ، رفتم داخل مسجد کوفه . برای اولین بار در عمرم ، محل ضربت خوردن مولی علی(ع) رو در محراب مسجد کوفه دیدم .

حس و حالی گرفتم ولی نگرانی گم شدن فرزاد کلافه ام کرده بود.آخه توی اونهمه جمعیت چطورمیتونستم پیداش کنم ؟

اومدم بیرون . رفتم سر قرارمون با خانومم و بقیه ! قرار بود بعد از نماز همه دم درِ خروجی جمع بشیم !

ده دقیقه انتظار خیلی نیست! ولی وقتی انتظار به ربع ساعت و نیم ساعت و یک ساعت برسه، اونم توی کشور غریب! با پس زمینه گم شدن فرزاد !کشنده است مگه نه ؟

از اینا هم خبری نشد که نشد که نشد !

خدایا این چه بلائی بود سرم اومد ؟ نمیدونستم سراغشون رو ازکی بگیرم ؟ میترسیدم جابجا بشم و اونا پیداشون بشه و ایندفعه اونامنو نبینن !

با موبایل باهاشون تماس میگرفتم به زبون فصیح عربی میگفت : هذه الرقم در شبکه ی عراق لا موجود !

نمیدونستم باید بجای 0916 شماره 0098916رو بگیرم ... البته اینم بگم که اصلن آنتن دهی موبایلها خوب نبود !

خسته شدم از بس بیکار و چشم نگرون مونده بودم ! غم عالم توی دلم چنگ میزد ! خدایا با امانتی های مردم چه کنم ؟ به دوستانی که عزیزاشون رو مثلن دست من سپرده بودن چی بگم ؟

هنوزم ادامه داره ...


نظرات 21 + ارسال نظر
مریم شنبه 28 آذر 1394 ساعت 15:31

خوش به حال آقا فرزاد...با خوندن این سفرنامه ها فقط دلم بابا خواست...

مامان نازدونه ها شنبه 28 آذر 1394 ساعت 12:15 http://nazdooneha.blogfa.com

چند تا از آشنایان ما هم که در سالهای قبل به زیارت رفته بودن وقتی ازشون میپرسیدم چجور بود اول از همه به وضع نظافت اونجا اشاره میکردنتا حال وهوای معنویشون (:

بله دقیقن همینطوره ... آخه ما ایرانیها ، عمومن مردم تمیز و نظیفی هستیم و خیلی برامون سخته که یه دفعه بریم جائی که مملّو از کثیفی و آشغاله ...
سینی خرما ، روباز ، پر از ارده ! زمین خاکی و عبور ومرور هزاران نفر از کنار اون ! اگه میخواستی یه دونه خرما برداری ، باید حدود دوهزار مگس رو از رو سینی دور کنی تا بعد بتونی یه دونه خرمای آغشته به ارده برداری ...
که البته هیچوقت ایرانی ها از این نذورات استفاده نمیکردن ...

نگین پنج‌شنبه 26 آذر 1394 ساعت 17:43

من فقط اومدم که ..............

نه نه این بار قصدم ایجاد مزاحمت نیست بوخودا
حرررررررررف دارم بابا

فقط اومدم بگم وقتی پسرم بقول خودش تیپ میزنه! و میخواد بره بیرون پدرش بشوخی بهش میگه :
کجا شازده ؟؟؟؟ خوش تیپ ها رو میگیرنا

خواستم بگم آقا فرزاد هم احتمالا به این دلیل گم شدن!
خوش تیپ ها رو گرفته بودن

فرمایش شما مثل همیشه متین و درسته ...
واقعن یکی از مواردی که به آقا فرزاد گیر میدادن ، اونم گیر سه پیچ ، همین تیپ و ظاهرش بود .آخه با اون کلاه بافتنی سفیدی که سرش گذاشته بود و پوست طلائی و موهای بلند ، کسی باور نمیکرد پسر من باشه ! همه فکر میکردن از گروه داعشه ...البته داعشی های اعزامی از اروپا ...
انشاالله خدا همه ی بچه هارو برای پدر و مادرها حفظ کنه . همچنین آقا علی گل شمارو و نگین خانم عزیز و محترم رو انشاالله

پونی چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 22:21

می خواستم بگم شیعیان عراق به امید ایران موندند و دولت عراق خودشو موظف نمیدونه به اونجا رسیدگی کنه
ایران هم که نمیتونه به همه جای اونجا که کشور دیگه ای محسوب میشه سنگ تموم بذاره!

دقیقن همینه پونی جان ؛
آخه هرجا که میرفتیم خیلی راحت میگفتن : الایرانیون علی راسی !
یه جورائی مارو قیّم خودشون میدونستن!

بندباز چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 20:27 http://dbandbaz.blogfa.com/

چقدر خوب می نویسید جناب بهمن عزیز! باور کنید شما سفرنامه نویس خوبی هستید. آدم را با خودتان می برید قدم به قدم... حتی اگر عکس ها هم نباشند باز هم توصیف شما کفایت دارد...
باورم نمی شد عراق اینقدر کثیف باشد. حالا می فهمم این همه مریضی های سخت از کجا و چطوری پیدا می شود.
راستی زیارتتون قبول درگاه حق. انشالله حاجت روا بشوید.

واقعن شما لطف دارین . اگه این تعریفها نبودن که نمیتونستم قدم از قدم بردارم .شاید این تعریفها ، روزی نتیجه بده و منم بتونم سری توی سرها در بیارم . آخه من در کنار اساتیدی چون شما حرفی برای گفتن ندارم ...
انشاالله خدا نصیبتون کنه مشرف بشین .

اسی بولیده چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 00:08 http://tolooeman.blog.ir

آقا فرزاد تابلو بودن؟؟!! خخخخخخخخ
ما همچنان منتظر ادامه ایم :)

واقعن تابلو بودن . آخه قیافه شون کمی شبیه داعشیای از نوع اروپائی شده بود ...

سوفی چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 00:06

خیلی خیلی خوشحالم کردید عموجان با دعاهای خالصانه تون، اونقدر که وقتی جوابتون رو دیدم بغضی گلومو گرفت و نتونستم همون لحظه جواب بدم. محتاج دعاهاتون هستم همیشه.

سوفی جان عزیز
من ِ کمترین ، کمترین وظیفه ای که بعهده داشتم دعا برای سلامتی ، خوشبختی و شادی دل دوستانم بود . همه جا براتون دعا کردم . از خدا میخوام دعاهای این حقیر رو بپذیره ...
ضمنن این کامنتتون واقعن شرمنده ام کرد.

کیشا سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 21:28 http://kisha.blogfa.com

سلام جناب بهمن؛
رسیدن به خیر. زیارتتون قبول. چشمتون روشن و دلتون شاد...... شرمنده که با تاخیر تبریک میگم، کربلایی شدنتون مبارک باشه.

من سفرنامه های عشقتون رو هنوز نخوندم، میرم که بخونم.... هنوز یاد خاطرات بهمن ماه پارسالتون هستم. میدونم خوندن این سفرنامه ها هم همونقدر هیجان انگیزه

سلام کیشا جان عزیز
خیلی خیلی خوش اومدین و قدم رنجه فرمودین . انشاالله چشم دلتون روشن باشه و البته دشمنتون شرمنده . من باید شرمنده باشم که کم کار شده ام و نمیتونم مثل سابق خدمت برسم ولی اینو بدان که در دیار عشق کلی یاد شما بودم . برای سلامتی و شادی دلتون دعا کردم . باور بفرمائید بخاطر اینکه فراموشم نشه اسمتون رو توی لیست نوشته بودم .اینارو گفتم که بگم من ِ کمترین فراموشتون نکرده بودم .

فریبا سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 19:19

سلام
منم از کسایی که رفتن عراق شنیده بودم اوضاع مناسب نیست امیدوارم به زودی همه کشورهای مسلمون زیر سایه امام زمان (عج) به آسایش و رفاه برسند و مشکلات حل بشه

سلام بر فریبای عزیز
انشاالله . منم امیدوارم ...

سهیلا سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 17:41 http://rooz-2020.blogsky.com/

سلام به عشقی ترین داداش دنیا آق بهمن مهربونمون
ببین دادا من نیومدم حرفای کلیشه ایی بزنم
فقد اومدم بهتون بگم شومایی که منع منو میکردی و از سفرنامه ی چندقسمتیم شاکی شده بودی و اومدی برام طومار نوشتی حالا خودت برو خودتو تو آینه تماشا کن و استغفار کن بالام جان
و من الله توقیف....
منتظر سفرعشق قسمت شونصدوهوم هستیم.....

سلام بر خواهر خوب و مهربونم
فقط از یه موضوع توی کامنتت خیلی خیلی خوشحال شدم
میدونی از چی ؟
از اینکه هرچی گشتم هیچ غلط املائی توش ندیدم ...و این نشون میده کلی روی خودت و دست خطت کار کردی ...
منم من الله توقیف برای شما ...

پونی سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 16:12 http://pppooonnnyyy.blogfa.com

همیشه بین تموم شدن شهر و شروع جاده ی بین شهری یه قسمتیه که آسفالتش افتضاحه

شهرداری میگه راهداری باید درستش کنه راهداری میگه جزو شهره و شهرداری باید آسفالتش کنه

پونی جان ؛ متاسفانه اینا هم جاده هاشون و هم خیابوناشون افتضاح بود ...
باور میکنی ، با اتوبوس از کنار یه شهری گذشتیم ، حدود ده دقیقه ابتدا تا انتهای مسیر طول کشید . توی تمام این شهر فقط یه خیابون ، اونم بصورت نیم بند و الکی آسفالت شده بود ...

غریبه سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 13:43

سلام
بالاخره کشوری که من از آن موقع که یادم است در گیر جنگ های داخلی و خارجی بوده چه توقعی می شود داشت
چه اعصابی از آدم خرد می شود در یک کشور غریب آدم غریبانه منتظر باشد تا عزیزش برگردد

سلام غریبه ی همیشه آشنای عزیز
فرمایش شما کاملن درسته ولی خو کردن به فرهنگ بی نظمی و زندگی کردن در کثافت یه فرهنگه !فرهنگی که این ملت از قرنها قبل به اون عادت کرده اند.

نسرین سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 12:26 http://yakroozeno.blogsky.com/

هاااا... پس اونجا هم دزد فت و فراوون بیده...

هاااا... متاسفانه دنیا انباشته شده بیده از علی باباخصوصن اینورا بیشتر بیده

ملیحه سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 10:22

سلام داداش بهمن عزیز
انشا ا.. که بهتر شدین به امید خدا
وای که چقدر وحشتناکه که ادم همراهیاشو به خصوص بچشو تو یه کشور غریب گم کنه.

سلام ملیحه عزیز و مهربون
خدارو شکر کمی بهترم .
و گم شدن همراها همیشه سخته ، حتی اگه آدم توی کشور خودش باشه !از اون سختر اینه که آدم توی کشور غریبی گم بشه و بدتر از اون جائی گم بشه که دشمن هم تا حدودی نفوذ داره ... دشمنای بعثی و داعش ...
فقط خدا رحم کرد .

سهیلا سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 09:03 http://vozoyeeshgh.blogsky.com

چه شرایط سختی بوده واستون
ولی به هر حال کم و بیش از اوضاع باخبر بودید

واقعن شرایط سختی بود ولی اصلن از اوضاع باخبر نبودم فقط ته دلم روشن بود که اتفاقی نمیفته ... همین

سمیرا سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 07:50 http://tehran65.blogfa.com

منم شنیدم که بعضی جاهاش کثیفه ...درست میگین

آدم قدر داشته ها و کشور خودشو میدونه اینجور موقع ها...

در مورد مسجدها گفتین بازم حال دلم یه جوری شد

یعنی آقا فرزاد شمارو گم کرده بوده؟؟؟ولی من

حدس میزنم از یه جایی خوشش اومده بوده و داشته

عکس میگرفته..درسته؟؟

انشاالله از خدا میخوام براتون این زیارتهارو مقدر کنه . آمین
نه بابا بیچاره رفته بود دوربین رو تحویل بخش امانات بده که به دلیل شلوغی بیش از حد خیلی طول میکشه ...

اسی بولیده سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 00:28 http://tolooeman.blog.ir

اینم سورپرایز من !!

ممنونم از این سورپرایز
طلوعتون رو تبریک میگم و براتون سلامتی و شادکامی آرزومندم

نسرین دوشنبه 23 آذر 1394 ساعت 23:45 http://yakroozeno.blogsky.com/

سلام آقا بهمن
کامنتای نگین رو برای من هم کپی برابر با اصل است کنید لطفن.

فکر کنم آقا فرزاد رو بخاطر دوربین گرفتن ولی خدا بدادتون برسه چه حالی بودی شما و همسرتون!

بعدشم عراقیا با اینهمه درآمد حاصله از زوارین باید بتونن سر و سرانجام خوبی به شهر و سیستم برق و آنتن واسه مبایلاشون بدن. آدم میمونه چرا نمی کنن؟
عین خرابه می مونه

سلام نسرین بانوی عزیز
ممنونم از شما . بله نظر شما درسته ، به آقا فرزادگفته بودن دوربین رو ببره به بخش امانات تحویل بده و ایشونم فکر میکرده زود انجام میشه که نشده ...و این باعث شد که داغون بشم ...
بعدشم برا همین قضیه ی بی نظمیها از خود عراقیها میپرسیدم تقریبن همه شون میگفتن مسئولین " علی بابا ! " هستن ( یعنی همه دزدن ! )

نگین دوشنبه 23 آذر 1394 ساعت 23:17 http://www.parisima.blogfa.com

راستی بلا دوره بهمن خان
ایشالا که بهتر شدین؟
با نوشیدن آب و مایعات فراوان و البته شلغم درمانی (البته اگه دوست داشته باشین) بیماری میره پشت سرشو هم نگاه نمیکنه دیگه !

در مورد سر زدن به دوستان هم دشمنتون شرمنده باشه قربان ...
شما اصلاً نگران نباشید
ما همه شرایط شما رو درک میکنیم و طالب سلامتی شماییم

همینکه با اینهمه مسئولیت و لابلای دغدغه های ریز و درشت زندگی ارتباطتون رو با دوستان قطع نمیکنید جای تشکر و قدردانی داره ...

اگه هم منظور گذاشتن کامنته که باید بگم عالم دوستی و رفاقت با عالم تجارت فرق داره!
و بقول قدیمیا حساب بده بسّون نیست!
همین که بدونیم سالم و سلامتید و مشکلی ندارید خوشحالیم و راضی ...
یه وقتایی ما فرصت داریم میایم دیوارای اینجا رو خط خطی میکنیم !!! یه وقتایی هم شما فرصت میکنید کلبه خرابه ما رو به قدوم مبارک مزین می کنید ...
به هر حال نگران این مسائل نباشید اصلاً ..

منتظر "بازم ادامه ش" !! هستیم با اشتیاق

ممنونم بانوی مهربون
راستش دیگه حالم از شلغم بهم میخوره ! این کوفتی هم ، منظورم این ویروسه !هی میره ولی مثه این فیلمهای هندی دوباره برمیگرده و آغوششو باز میکنه و سفت و محکم منو میچسبه
برا توضیحات بعدیتونم بینهایت سپاسگزارم و شاکر

Rojin دوشنبه 23 آذر 1394 ساعت 23:15 http://rojna.blogfa.com

شما با چه جراتی وسط این ناامنی بلند شدین رفتین عراق؟؟ حالا امام علی که همیشه اونجاست یه روز آرومتر آدم بره فکع نمیکنین عاقلانه تره؟

ممنونم خواهر عزیزم که به فکر من هستین
دلم میخواد جوابمو با کمی عشق و از دیدگاه خودم بخونی شاید قانع بشی ! فرض کن برای جشن تولد دختر عزیزتون یا عزیزی دعوت شدین ، مسیر هم طولانی و سخت ! چکار میکنی ؟ آیا ممکنه پیش خودت بگی " دخترم که هستش ، بعدن سر فرصت برا جشنش میرم!" آیا تمام سختیهارو به جون نمیخری تا هرطور شده خودت رو به جشن تولدش برسونی ؟
حالا قصه ما و مردم ماست .یه امام حسینهو یه روز شهادتشون و یه چهلم شهادتشون .
خب میشه من بگم بعدن میرم زیارت ؟ البته میشه بعدن هم رفت ولی واقعیت اینه که حضور در جمع میلیونی صفای دیگه ای داره . تازه ایران هم امنیت مراسم رو در این روزها صددرصد تضمین کرده بود .
بازم از اینکه نگران حال برادر کوچیکتون شدین بینهایت ممنونم

نگین دوشنبه 23 آذر 1394 ساعت 23:08 http://www.parisima.blogfa.com

سلام بر آقا بهمن خان عزیز و گرامی

در مورد وضعیت ناجور نظافت در کشور عراق قبلا هم خیلی شنیده بودم .. باعث تاسفه واقعاً
جایی که آدم با اینهمه شور و اشتیاق ،نه با پا ، که با سر میره ، چرا باید در چنین وضعیتی باشه واقعا ؟

در مورد گم شدن آقا فرزاد
آدم تنش می لرزه

یه بار وقتی دخترم شش هفت سالش بود توی حرم امام رضا گم شد .. با اینکه دو سه دقیقه بیشتر طول نکشید اما حالت سکته بهم دست داده بود و اشک بی اختیار مثل سیلاب از چشمام می بارید ...

خدا به دادتون برسه چی کشیدین اونم تو کشور غریب ...

سلام بانو
حقیقتن مسئله ی نظافت در کشور عراق با پول حل نمیشه ! یه کار فرهنگی چندین ده قرنه میخواد ...باور کن !
برای گم شدن آقا فرزاد هم خدا میدونه چی کشیدم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد