دریای زندگی

کفشهایم را می پوشم و در زندگی قدم می زنم ... من زنده ام و زندگی ارزش رفتن دارد ... آن قدر می روم تا صدای پاشنه هایم گوش ناامیدی را کر کند ... زندگی به سادگی رفتن است ! به همین راحتی ... زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد ...

دریای زندگی

کفشهایم را می پوشم و در زندگی قدم می زنم ... من زنده ام و زندگی ارزش رفتن دارد ... آن قدر می روم تا صدای پاشنه هایم گوش ناامیدی را کر کند ... زندگی به سادگی رفتن است ! به همین راحتی ... زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد ...

آقای ایکــــــــــس ...!

نمازم که تموم شد مستقیم اومد سراغم ...

جَوون خوبیه و کارای مسجد اداره رو انجام میده . باهاش دست دادم و تقبل اللهی به هم گفتیم ...

خواستم برم که دیدم دستمو گرفت و شروع کرد به درد دل کردن ... از هر دری سخنی ...

از سختی های کارش و اینکه برا رسیدگی به مسجدی به این بزرگی خیلی دست تنهاست ...

از اینکه حق و حقوقش رو به تمام و کمال و به موقع نمیدن !

از اینکه ایشونو برا خدمت به مسجد استخدام کردن ولی ایشون ( البته برای رضای خدا !!! ) هرکاری که از دستش بر بیاد رو انجام میده ...

خادم مسجده ، ولی اذان هم میگه ، بین الصلاتین ، دعا هم میخونه ، گاهی اوقات بعد از نماز قرآن هم میخونه ... چراغها و بلندگو رو روشن و خاموش میکنه ، جارو میزنه ، برای پیشرفت اسلام حاضره آب حوض هم خالی کنه و بقول شاعر شیرین سخن ! سِّیِ دل همکارا خودشو تو گِل می پِلِکونه ...

خلاصه همونطور که من اونروز خسته شدم بس که گله و شکایت شنیدم ، دیگه نمیخوام شما رو خسته کنم ...

صحبتهاش به درازا کشید و من مونده بودم ، خدایا امروز چه تقبل االهی بود که گرفتارش شدم و مثه کَنه بهم چسبیده و به هیچ صراطی هم ، مستقیم نیست ...

خوو آخه اخوی ! اینهمه درد رو که نباید یه جا برا کسی تعریف کنی ! نمیترسی طرف غمباد بگیره و بیفته رو دستت ؟

حالا هی ایشون عرض میکرد ! و هی من نگاه به ساعتم ! که کارای اداریم مونده و الان مدیرمون میگه مگه یه نماز چقدر طول میکشه ؟

با هر جون کندنی بود طلسمو شکوندم و خودمو از چارچوب نگاهش خارج کردم و به سمت درِ مسجد حرکت کردم که یعنی دیگه باید برم ...

راه افتادم به سمت کفشام ! 

ایشونم همزمان با من کفشاشو پوشید ...

از درِ مسجد خودمو انداختم بیرون ...

 ایشونم چسبیده به من از همون در خارج شد ...

با یه آااااااااااه عمیق که از اعماق وجودم خارج شد ! بهش حالی کردم همه جا آسمون همین رنگه ، منم دلم خونه ، ولی چاره چیه ! باید سوخت و ساخت ...

با چشای نیم گردش گفت : مهنـــــــــــدس نفرماااااااااااائید ، حداقل دیگه همه میدونن آسمون شما ، خدارو شکر آبی ِ آبیه !

حالا نوبت من بود که با تعجب و چشای گرد شده ازش بپرسم :

-کی ؟ آسمــــون مـــــــن ؟

- بله ! آسمون شوما ... خدا خیرتون بده ، شوما توی خونه های سازمانی ، ماشینای آنچنانی ! همه جور امکانات رفاهی و تفریحی و زندگی ، از شیر مرغ تااااااااااا جون آدمیزاد ! ما که بخیل نیستیم ! خدا بیشتر بهتون بده ...


یه دفعه مثه کسی که یه سطل آب سرد روش بریزن و پشت بندش یه پسِ گردنی محکم هم بهش بزنن ! داشتم کله پا می شدم ! بهش گفتم : منو خونه ی سازمانی ؟منو ماشین آنچنانی ؟ مرررررد حسابی ، من الان بیست و هفت ساله تقاضای خونه ی سازمانی دادم ! دیگه کم کم توی نوبت دارم کَپک میزنم 

یارو با تعجب گفت : واااااااااا ! مگه شوما آقای ایکسX  نیستین ؟

گفتم : خدااا خیرتون بده ، نــه ! آقای ایکس کجاااااا و من کجا ! بنده آقای ایگرک Y هستم ...

طرف که معلوم بود وا رفته ، گفت : ببخشید ، راستش من تا حالا هر وقت شومارو میدیدم فکر میکردم آقای ایکس هستین ...


خدارو شکر درد دلهاش ختم به خیر شدن و این X نبودن بنده باعث شد که ما به خوبی و خوشی و خیلی راحت ، از هم جدا بشیم ...

ولی نکته ی زیبای قضیه اینجاست که فردا بعد از نماز که من فکر میکردم دیگه از ماجرای دیروز ، باهاش رفیق جینگ شدم ، رفتم بهشون تقبل الله بگم ، خیلی سرد و معمولی فقط بهم گفت : " قبول حق ! " و از کنارم رد شد ...

چراااا ؟

آخه من آقای ایکس نبودم که ...


و من موندم چرا ما آدمها ، روابط اجتماعیمونو بر اساس پارامترهایX   و Y  تعریف میکنیم !

روابط اجتماعی که سهله ! اکثر ماها ، روابط بینی و بین الهی مونو هم بر اساس همون پارامترها تعیین میکنیم ...

بعضی از روزها ، وقتی میرم مسجد میبینم حتی جایی برا کفشهامم نیست ، خودم به جهندم !

و اون روز ، روزیه که جناب مدیر عامل برا نماز ظهر تشریف آوردن مسجد ...   

نظرات 45 + ارسال نظر
کیهان یکشنبه 14 مهر 1398 ساعت 07:56 http://mkihan.blogfa.com

بنظرم یکی از مراکز اصلی ریا کاری مساجد ادارات و سازمانها هستند!!!

متاسفانه باید عرض کنم موافقم...

پونه سه‌شنبه 2 تیر 1394 ساعت 04:03

پدربزرگ! مردبزرگ منو نزنیا من دختل خوبیم
اخه خودت گفتی که بچه که زدن نداله

پدر بزرگ !!!

آق مندس دوشنبه 1 تیر 1394 ساعت 19:50

گره!!!!!؟؟؟؟؟؟!!!!!!؟؟؟؟؟!!!!!!؟؟؟؟؟

عمو خان الکی طرف دخترت رو نگیر. دیگه حناتونرنگی نداره

آق مندس ...!!!هههههههههههههههههههههه

مهندس دوشنبه 1 تیر 1394 ساعت 08:27

اگه دقت کرده باشی پونه خانم
ننم فرمودند بچه زدن نداره مخصوصن ک دخترم باشه

مرررررررد حساب !!!
خانوما از خداشونه که هی بچه تر به نظر بیان ...
یعنی فکر کردی حالا پونه خانم رو داغون کردی ؟
بعدشم ننه ت کوجا گفته که بچه زدن نداره ؟

پونه دوشنبه 1 تیر 1394 ساعت 08:12

سلام
نگین خانوم دست شما درد نکنه به قول بعضیا شش مان حال اومد از این همه تعریف
مهندس هم که کیف کرده حالا یکی بیاد پیدا کنه پرتقال فروش رو
مهندس جان
عایا به مقصودت رسیدی؟
عایا کسی از من نیشگون گرفت؟

عمو بهمن عزیز گره چی شد؟

خدارو شکر که شوماهم شُش خُوش شدین
پرتقال فروش هم خود مهندس جان هستن که احتمالن الان در حال رارندگی در بیابونای کشورن ...
و اما " گره "!!! یا همون گروه
میام برات توضیح میدم ... در اولین فرصت

نسرین دوشنبه 1 تیر 1394 ساعت 01:21 http://yakroozeno.blogsky.com/

نه بهمن جان سوتفاوت شد، (!!!) ایرانیای مقیم اینجا هینجوری اند وگرنه این اجنبیا خیلی آدمای راحتی اند. محض همینم همیشه دیدنشون بعنوان دوست خوشاینده و به آدم روحیه میده.
یه <<های>> که میگن به جون و روحت میرسه. ولی ما خاور میانه ای ها وقتی بهم می رسیم و میگیم سلام، اون یکی باید به مغزش رجوع کنه ببینه پشت این سلام کدوم علامت سوال خبردار وایساده.

نسرین بانوی عزیز
خوب کاری کردی که منو از اشتباه خارج کردی ...
راستش من فکر می کردم اجنبیا هم مثه ما هستن
ولی الان با این توضیحت کمی روحم آرامش پیدا کرد ...
ممنون از تذکر بجائی که دادین ...

آق مندس یکشنبه 31 خرداد 1394 ساعت 20:10

ننه بسی خر کییییف شدیم از این حمایت

عمو خان و دختر عمو خان و فامیل دوووور عمو خان
ننه حاکم بزرگ واررررد میشود
احترام بگذارید

خدایا این مردبزرگ جان کی میخواد درست بشه ...
کی میخواد بی غلط غُلوط بنویسه ...
این دفعه اسمش شده : " آق مندس "

نگین یکشنبه 31 خرداد 1394 ساعت 17:39

ای بابا پسر گلم ؟؟؟؟

بجای اینکه بگی مادر جان برو این آخر عمری دنبال دوزار توشه آخرت باش ، میگی بیا بشو رئیس تلگرافخونه ؟

یعنی امر به منکر میکنی مادر ؟

(اه اه بدم میاد از این شکلک زبون دراز انگار داره زمین رو با زبونش تی میکشه)

آقا من دلم واسه بلاگفا و شکلکهاش تنگ شده ه ه ه ه ه

پونه جان رو که دلم نمیاد نشگون بگیرم بسکه ماه و گله این دخمل
ضمن اینکه ظاهرا خاله یا عمه جان منم هست

ولی خوب لطفا کسی هم شاه پسر منو اذیت نکنه که من همین یه پسر مجازی رو بیشتر ندارما

نگین بانو جان
یه بار شــــــــــــــــــــــــــاه ! ( پسرتون ) رو اذیت کردیم برا هفت پشتمون بسه ...
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مُجمل ...

آزاده یکشنبه 31 خرداد 1394 ساعت 16:03

سلام عمو بهمن عزیز خوشحالم که شما آقای ایکس نیستین اصلا هم بهتون نمیاد باشید متأسفانه ما ادمها البته بلا نسبت بعضی ها همدیگر رو از روی چیزهای سطحی قضاوت میکنیم و برامون هم مهم نیست شخصیت شخص مقابل چی هست اصلا خودش کی هست بازم یه جمله معروفی هست که میگه اینجا ایران هست
مدیر ما وقتی از مکه برگشتن چند سال قبل همه مدیران شرکتهای قبل و بعد و پایین و بالا و دعوت کردن برای ولیمه اونوقت ما همکارا صاف و صادقشو که 9 نفر بیشتر نبودیم و در غیاب ایشون تمام کارهاشو باید انجام میدادیم حتی ارسال کارت دعوت ولیمهههههههههههه به دوستان و آشنایان ما رو گذاشت روز آخر دقیقه نود گفت اگه خواستین بیان آدرسو که بلدین
هیشکی هم نرفت تا دلش بسوزه

سلام آزاده ی عزیز و گرامی
متاسفانه دقیقن همینطوره که فرمودین و افسوس میخورم که چرا این جمله اینقدر معروف شده که :
" اینجا ایرانه ..."
حرکت مدیرتون هم خیلی جالب بوده ! تازه ایشون از سفری برگشته بودن که میگن اینقدر مهمه که موقع بازگشت از سفر انگار تازه از مادر متولد شده ای ... پاکِ پاک
ولی از همه ی کامنتت مهمتر حرکتی بوده که شما و دوستانتون انجام دادین ...
عدم شرکت در ولیمه ی ایشون ...
یعنی اگه یک نفر از شما به اون مهمونی میرفت مستقیمن توهین به خودش کرده بود ...
البته اینو هم بدونید که آدمهای اینچنینی ، لیاقت شمارو ندارن ...
همون بهتر که سرشون توی آخور دیگرون باشه ...

پونه یکشنبه 31 خرداد 1394 ساعت 08:34

قابل توجه آق مهندس خودمون اگر عمو بهمن بابا بزرگ نگین خانوم باشن و من به قول شما دختر زشت عمو بهمن باشم نتیجه اش این میشه که من عمه و یا خاله نگین خانوم و عمه خانوم یا خاله خانوم شما میشم بنابراین احترام عمه و خاله بر شما واجب می باشد و ترک آن صد درصد حرام است حرام
در ضمن من به عنوان عمه یا خاله بزرگ شما تصمیم دارم به میزان لازم شما رو گوش مالی بدم گفته باشممممممممم

هوووووووووووووووووووووووووووووووووووه ه ه ه ه ه...
چقدر معادلات پیچیده ای رو نوشتی و چه راه طولانی رو رفتی ؟
یه کلوم ختم کلوم ! فقط کافی بود بنویسی :
آق مهندس بشین سر جات وگرنه میام گوشاتو میبرم ...
گوش بریدن که ارائه کارت ملی و فتوکپی شناسنامه نمیخواد
میخواد ؟؟؟
اگه میخواست که اینهمه راحت توی جامعه گوش نمیبریدن ...

آغا جان ما مهندسیمااااا شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 19:01

کی لی لی لی لی لی لی لی لی لی لی لی لی لی لی

ای جونم ننه م بالاخره سر و کله اش پیدا شد
ننه این بابای بابای ببا بزرگت با اون دختل زشتش این چند روزه منو اذیت می کردند

منم مظلووووووووم

همش دعا دعا می کردم زودتر برسی و یه نشکون از دخترش بگیری تا منم ششم حااااااال بیاد

تازشم تازشم اون فامیل خارجکیشون هم همدستشون بودو بشون تقلب میرسوند. فک کنم جاسوس هم باشه هاااا

راستی ب علی عاقو بگو منم همون دانشگاه رفتم ک الانه مهنننننندسمااااا
فقط اونوختا چلاق نبود فلج کامل بود

ننه خودت بیا ریاست تلگرام رو به عهده بگیر والا پدر و دختر معلوم نیست چه آشی برامون بپزناااااا
گفته باشم

آغا جان مهنــــــــــــــــــدسیه سوال حیاتی دارم :میگمااا ، اگه از دخترم نشکون ( بقول شوما ! ) گرفته بشه ، شُشِ شما حاااااااااال میاد یا قاعدتن جیگر شما باید حااااااال بیاد ...آخه من نمیدونم اینارو توی دانشگاه یادتون ندادن ؟اگه حتی این مسئله کوچیک رو یادت ندادن که به نگین بانو بگیم آقا علی رو نفرسته دانشگاهی که شوما درس خوندین ...تازشم ، تازشم !دست اون فامیل خارجکیمون ( بازم بقول شوما ! ) نمک نداره ...از اون بنده خدا که مثه داستان " اولیورتویست " اینهمه ازت حمایت میکنه و از شوما که نمکدونو با نمک خورد و خاکشیر میکنی ...تازشم ، تازشم ! این تلگرام در واقع یه تله گرامه برا به دام انداختن بعضیاااااا

sania شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 17:06 http://saniavaravayat.blogsky.com

سلام عمو بهمن خونه جدید مبارک .
من هرجا میرم با ادرس قدیم میرم یک جورهایی به اون خونم بیشتر وابسته بودم . باز هم خوشحالم که پیداتون کردم .البته شما شرمنده کردین و پیدا کردین .
امان از روزگار ما و مردم ....

سلام بر سانیای خوب و مهربون
منم خوشحالم که تونستم شمارو پیدا کنم
فرقی هم نداره ! وضع و روز ما شده مثه بازی قایم باشک !
فعلن بلاگفا سر همه مونو کرده زیر برف و خودش قایم شده
حالا ما یکی یکی سر از زیر برف در میاریم و سعی میکنیم همدیگه رو پیدا کنیم ...

سلام آقا بهمن
واقعا عجب مردی داریم شمالم تا جنوبم عشق!!
همه چیزمون سوژه س حتی نماز جماعت رفتنمون

سلام بر خواهر عزیزم مریم خانم محترم و گرامی
خیلی خیلی خوش اومدی .
خوشحالم کردی که تشریف آوردین اینجا .
امیدوارم روز و روزگارتون همیشه خوش و خرم باشه
و البته که واقعاً عجب مردمی داریم ...

زبله شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 13:15 http://lee-aad.blogsky.com

ای بابا ادرسم این یکیه..عادت داریم به اون بلاگفای بی وفا اشتباه ادرس زدم..این درسته..
در ضمن در قسمت نظرات نظر بده خو..چرا تو پیغام گذاشته بودی؟؟

زبله خانم عزیز
متاسفانه یکی از مشکلات بلاگ اسکای اینه که گاهی اوقات کامنت هارو منتشر نمیکنه و خواننده مجبوره نظراتشو توی قسمت" تماس با من " بذاره و بعد مدیر وبلاگ مجبور میشه اونو از قسمت تماس با من کپی کنه و توی نظرات پخش کنه ...
خدا لعنتش کنه که خونه مونو ازمون گرفت ...

زبله شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 13:12 http://lee-aad.blogfa.com

به به بر اقای بهمن گل گلاب..چطور مطوری ای مرد بزرگوار مهربان؟؟

چقدر خوشحالم که خوشحالی...فکر میکردم اصلا برات مهم نباشم.منم خوشحالم رفیق..

شما اقای B هستی چرا الکی از اسم مردم سو استفاده میکنی خو؟؟

به به بر خانم زبله خانم عزیز و گرامی
واقعن خوشحالم که پیداتون کردم
و یه اعتراف هم بکنم بد نیست ...
راستش نمیدونم چرا ؟ ولی همش فکر میکردم چشم دیدنمو نداشتی ...
باور کن جدی میگم ...
ولی الان خوشحالم که ذهنیتم چرند بوده ...
ضمنن شما درست میگین ! اصلن حواسم نبوده خوو ...
من آقای B هستم نه X !
پس چرا اون بنده خدا فکر میکرد من آقای X ام؟؟؟

نگین شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 12:37

یه ترانه قدیمی هم امروز شنیدم که خیلی لذت بردم با اجازه میذارمش اینجا برای شما و دوستان که بشنوید و لذتش رو ببرید

















واقعا شنیدنی بود
نه ؟؟

خیلی قشنگ بود دستت درد نکنه
خصوصن اون قسمتش که دو طرف ، چشم تو چشم میشن اشک آدمو در میاره
منظورم خط های پنجم و یازدهمه ...
واقعن دمت گرم ...
خیلی لذت بردم
بازم از این ترانه ها برامون بزار ...

نگین شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 12:34

آقا من فقط اومدم بگم تقبل الله که یهو یاد اکبر عبدی تو فیلم اخراجیها افتادم که میگفت تقلب الله

آقا بوخودا اینجور ماجراها رو که میشنوم یا میخونم یه مورد به موارد "تاسف خوردن هام" اضافه میشه و زبونم بند میاد از گفتار ..
خدایا آخه چقدر ؟ تا کی ؟

همش میگم حیف از کسانی مثل من و شما که تو این مملکت داریم حروم میشیم

(حال کردین چه زیر پوستی و مارمولکی خودمم قاطی شما کردم؟)

با اجازه شما منم یه سلام میکنم به مسافر جان عزیزم و همینطور گل پسرم آقا مهندس نازنین و امیدوارم تنشون همیشه سلامت و دلشون همیشه خوش باشه

بابت دعا برای علی هم بی نهایت ممنونم امیدوارم به قدر تلاشی که کرده نتیجه بگیره و همه جوونها عاقبت بخیر و سعادتمند بشن ..

(خودش میگه مامان اصلن نگران نباش ... دانشگاه تازگیا یه شعبه زده در روستای چٌس چٌلاق تپّه که من بدون شک اونجا قبول میشم)

نگین بانوی عزیز
به جد سید بزرگوار خودمون قسم ! شما چه زیر پوستی و چه مارمولکیو چه با هر ترفند زنونه ای که بلت باشین ...
چه بخواین و چه نخواین جزء سردسته ی آدمهائی هستین که توی این مملکت حروم شدن بینی و بین الله عرض میکنم ...
برا اون دانشگاه روستای " چّس چّلاق تپه " !!! هم تحقیقات زیادی کردم ، متوجه شدم یکی از بهترین دانشگاه های معتبر در ایرانه !
پس اگه علی آقا ، قبول شد بی درنگ برا ثبت نام بره وگرنه جا گیرش نمیاد ...

ماهی سیاه کوچولو شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 12:15 http://1nicegirl8.blogsky.com

هِه هِه هِه وو ....

محیط شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 09:09

سلام
میترسم روایت های دیدار هر روزه ما رو هم اینجا بریزی رو دایره

فکر کنم دیگه مسجد نیام بهتر باشه
بهترین بهانه برای مسجد نیومدن پیدا کردم
دیگه مسجد بی مسجد

در ضمن تقبل الله

به به ! ببین کی اومده اینجا ؟
دوست و برادر عزیزم جناب محیط خان عزیز
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
بی وفا حالا که از فرط روزه ، افتاده ام از پا چرا ؟

رفیق جان ، شما مسجد رو ترک نکن من بهت قول میدم از مذاکرات سرّی مون لام تا کام حرفی به کسی نزنم
ولی اگه دیدم ترک خدا و پیغمبر کردی همه چی رو میریزم روی دایره ...

پونه جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 10:31

قبل از اینکه تحریمم کنی یه صحبتی با جان کری ظریف و گروه 5+1 بکن شرایطو بسنج ببین اصلا امکانش هست خخخ

پونه جان ،
اینو بدون که همیشه امکان تحریم کردن وجود داره !
اون لغو تحریمه که همیشه امکانش نیست ...

زرین جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 09:36 http://zarrinpur.blogsky.com

حالا خوبه این آقا برا خدمت به مسجد استخدام شده!
واینهمه منت میذاشته!همه کارایی که برشمرده جزو وظایفش بوده دیگه!تازه برا اونم میخواسته پارتی بازی کنه که تیرش به سنگ خورده..
داداش من شمردم در ازای یکبار استفاده سهیلا خانم از کلمه پخ شما چهار بار این کلمه را به کار برده بودید..اینجور وقتا واقعا فک میکنم برادرمه که داره اینجا مینویسه.اونم برق خونده ولی کار آزاد میکنه::

زرین خانم عزیز
متاسفانه توی کشوری زندگی میکنیم که اکثر آدمهاش بخاطر کار نکرده پاداش میخوان چه رسه به اینکه کاری هم انجام بدن ...
ضمنن خیلی خوشحالم که نوشته های من ، شمارو یاد برادر عزیزتون میندازه
انشاالله هرجا که هستن سلامت و سربلند و موفق باشن ...

مهندس جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 00:42

ببین دختل خانم
نذار اون روم بالا بیاد و تحریمت کنماااااااااا

مهندس جان عزیز،
بذار خاطره ی خوشی که از این روت داریم برامون حفظ بشه...
راستش همین روت برا هفت پشتمون کافیه

پونه پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 22:16

مرد بزرگ پسر گلم گروهو بدون شما تشکیل میدیم تا درس عبرت بشه هاااااا گفته باشم

پونه پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 20:43

عمو جان تلگرام هم شبیه واتس اپه فقط تفاوتش اینه که شماره اعضای گروه مشخص نمیشه معمولا تو این گروهها اعضای گروه رعایت بقیه گروه رو نمی کنند و حتی تو همون گروه دونفر گاهی چت می کنند یا پیامهای بی ربط میذارن که در اینجور موارد چاره ای نیست فقط باید از گروه خودتونو حذف کنید گروهی که با دوستان تشکیل میدیم ان شاالله اینطور نمیشه در مورد مدیر گروه هم به نظرم از بین بزرگترها باشه بهتره چون شما, نگین خانوم و مهربانوی عزیز
با هم دوستان مشترک بیشتری دارید به نظرم بهتره از بین شما عزیزان مدیر گروه انتخاب بشه

ممنون از توضیحاتتون .
اجازه بدین این مسئله رو با بزرگان قوم ( بقول شما ) مطرح بکنم ببینم نظر اونا چیه ؟

مهندسم پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 20:32

من نباشم اثن گروهتون شکل می گیره؟
فکن یه درصد
برو برو دختلووووو

منم فک نکنم هیچ گروهی بدون داشتن یه مهندس ! خصوصن اگه اون مهندس هم حسود باشه تشکیل بشه ...

پونه پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 20:19

مهندس حساس نشووووو حسسسسسساس نشو
اصلا گروه و بدون این مهندس حسود تشکیل میدیم

پونه جان حساس نشووووو حسسسسسساس نشو
اصلا گروه و بدون این مهندس حسود تشکیل نمیدیم

مهندس پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 19:19

آغا جان ما گفتیم مخااااالفیم
واسه اینکه پیشنهادش از طرف یه خانمه از اون بدتر یه خانم دیگه هم اونو تایید کرده
گفته باشم

مهندس جان
دست رو دلم نذار که مجبور نشم هرچی میدونم برا بقیه تعریف کنم ...
حالا دیگه مخالفی ؟؟؟
اون موقع که سر جلسه امتحان ، از همین خانوما تقلب میگرفتی باهاشون مخالف نبودی ! حالا که خرت از پل رد شده و مهنــــــــــدس شدی ساز مخالف کوک میکنی ؟؟؟
سید جان ! ببخش که مجبور شدم اینارو برا بقیه تعریف کنم ! آخه از خط قرمزم عبور کرده بودی ...

پژمان پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 17:27

سلام عمو جان
خونه نو مبارک.
این روایت برام خیلی آشناست. انگار همه باهاش درگیریم. شاید این اخلاق رو خودمون هم داشته باشیم. البته یکی پر رنگ تر و یکی کم رنگ تر.

سلام بر دوست خوبم پژمان جان
ممنونم اخوی !
این روایت متاسفانه در دیار ما ظاهرن خیلی پررنگه ...
حالا بقول شما یکی پررنگ و یکی کمرنگ
و یکی هم بی رنگ باور کن ...

tarlan پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 12:08 http://tarlantab.blogsky.com/

اینجا ایرانه آقا بهمن عزیز
این چیزها عجیب نیست چون هیچی جای خودش قرار نداره ....حررف برای گفتن زیاده نمونه اتفاقی که برای شما افتاده به صورتی دیگر برای ما هم پیش اومده .
در ضمن از راهنماییتون ممنون وقتی با سرعت تایپ میشه از این اتفاقا پیش میاد بازم ممنون

متاسفانه باید گفت که بله اینجا ایرانه ! کشور عجایب عادی شده ...

مریم پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 07:57 http://onnakhast.persianblog.ir

سلام
خونه ی جدیدتون مبارک
انشالا چرخش براتون بچرخه!
بیچاره چه حالی داشته وقتی فهمیده شما اون بنده ی خدای موردنظرش نبودین!
اینجام وقتی مدیرکل میر نماز تو راه و بین نمازها همه مسایلشون و میگن اخه تو اتاقش به هیشکی وقت نمیده!
راستی اونقدر گفتیم اهواز که شوهرخواهرم منتقل شد اونجا!!!

سلام مریم خانم عزیز
ممنونم بابت دعاتون
انشاالله شماهم توی خونه ی مجازیتون بجز از خوبی و شادی ننویسی .
ضمنن مقدم شوهر خواهر عزیزتون با خونواده ی محترمشون به استان زرخیز خوزستان و مشخصن به شهر اهواز رو خوش آمد عرض میکنم . امیدوارم با خاطرات خوش و با سلامتی از اینجا برگرده

mosafer چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 22:49

bazam salaammmmm
mesle hamishe sharmandeye mohabbatatun hastam
dar zemn ba pooneh jan ham movafegham
in aghaye mohandes hamin marde bozorge aya????????????
kollan ba hamechi mokhalefe
khastam az haminja be hameye doostane Aziz
salami begam
negin jun ali agha ham ishalla movafagh mishan o ma hame inja jashn migirim

سلامی دوباره و چند باره بر مسافر عزیزمون
انشاالله هر کجا که هستی دلت شاد و لبت خندون باشه
و از همه مهمتر سلامتیت برقرار باشه
برای آقا علی هم دعا میکنیم که هرچه زودتر درخت تلاشهاش به بار بشینه و میوه بده
راستی منم با نظر پونه خانم موافقم ...

مهندسم چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 22:04

اغا ما مخالفیم

من مطمئّن بودم که مهندس جان باید مخالفت کنه

آخه اگه مخالفت نکنه که مهندس خودمون نبود ...

پونه چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 19:35

راستی عمو جان من یه پیشنهاد دارم با توجه به اینکه هیچ اعتمادی به این وبلاگا نیست و ممکنه باز دوستانمونو گم کنیم من پیشنهاد می کنم یه گروه تو تلگرام تشکیل بدیم اینجوری هم با همدیگه در ارتباطیم و همو گم نمی کنیم هم که تو تلگرام شماره ها مشخص نیست و فقط مدیر گروه شماره همه رو داره فکر کنم کسی باهاش مشکل نداشته باشه من شما و یا نگین خانومو برای مدیر گروهی با اجازتون پیشنهاد می کنم یا مهربانو خانوم که البته من سعادت اشنایی با ایشون رو نداشتم ولی مسافر جان ایشونو پیشنهاد کردن بقیه دوستان می تونند نظرشونو بدن اگر استقبال شد اینکارو انجام بدیم

پونه جان عزیز
راستش منم با این پیشنهاد موافقم ، هر چند اطلاعاتی در مورد تلگرام ندارم ولی ظاهرن پیشنهاد خوبیه .
فقط نمیدونم آیا مثه واتساپه ؟
چون واتسآپ که پدرمو درآورد روزی حدود 50 الی 60 پیام بدرد نخور و تکراری برام میاد که باید بشینم و اونارو پاک کنم ...
میشه کمی برامون از ویژگی های تلگرام بگی .
ضمنن من شما ، نگین بانو یا مسافر عزیز رو برای مدیریت تلگرام پیشنهاد میدم

پونه چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 19:28

سلام عمو بهمن عزیز
ممنون که از من در برابر مهندسم همچنان مثل مردبزرگ دفاه می کنید
یادش بخیر مردبزرگ یک x واقعی بود از چه جهت؟از همون جهت دیگه ولی نمیدونم از وقتی به عنوان مهندس ظهور کرده چرا اینقدر حسود شده
راستی مهندس ریللللللکس ریلللللللکس ریللللللکس تر

سلام پونه جان
من همیشه در برابر هر موجود گزنده و جونده ای از شما دفاه خواهم کرد ! این یه قانون نانوشته است ...
بعدشم یه سوال : مردبزرگ خودمون یک x واقعی بود یا یک X واقعی ؟
میدونی بین این دو X اختلاف زیادی هست ( یکیش کوچیکه و یکیش بزرگه ! )
ضمنن تا اونجائی که یادم میاد مرد بزرگ در هر لباس و کسوتی که ظهور میکرد مایه هائی از حسادت درش وجود داشت ...
یادت نیست هروقت کم میاورد ننه شو صدا میزد ...

نمی شه چشم روی دیدنت بست... چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 18:35 http://www.mywordss.blogfa.com

سلااااااااااااااام عموبهمن عزیز به به میبینم که اومدید بلاگ اسکای پناهنده شدید
خوشم میاد 99% پستاتون به ظاهر طنز اما عمیقا گریه دارن!
این ماجرا یه جورایی برای منم اتفاق افتاده یه بار رفته بودم بیمارستان دیدن دوستم
تو اتاق دوستم منتظرش نشسته بودم (منشی های اورژانسم که میدونید اصولا کارای واجب تر دارن نمیتونن سرجاشون وایسن!) یه آقایی همینطوری سرشو انداخت زیر اومد تو و شروع کرد هرچی دردو مریضی داشت برام تعریف کرد منو با دوستم اشتباه گرفته بود بنده خدا پشت سرهم میگفت نفسم نمیکشید آخرش که گفتم اشتباه گرفته عصبانی شده بود شروع کرد غر زدنو دعوا کردن منم جاتون خالی داشتم از خنده روده بر میشدم اینم خیلی شاکی...نمیرفت بیرون اصن یه وضعیتی بود!

سلاااااااااااااااااااام خواهر خوبم مریم خانم عزیز و مهربون
اول از همه ممنون که بهم سرزدین .
دوم و از همه مهمتر حال پارسا خان چطوره ؟ انشاالله که روزگارتون بر وفق مراد باشه ...
جسارتن ، رفتین سر خونه و زندگیتون ؟

میبینم که هنوز چشم به راه بلاگفا نشستین !
شما هم مثه منو بقیه دوستان بیاین و یه اتاق توی بلاگ اسکای اجاره بکن و بعد که بلاگفا راه افتاد اونو لینک بده !
البته هرچی خودتون صلاح بدونید ...
بازم ممنون که تشریف آوردین اینجا و ممنون که مثه گذشته حامی و پشتیبانم هستی ...
خدا کنه هرچه زودتر تکلیفمون روشن بشه ...

ملیحه چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 16:52

سلام داداش مهربونم.
ماشا ا.. بزنم به تخته اینقدر با کلاسین بنده خدا فکر کرده شما آقای X هستین.
حالا دیگه خدا میدونه این آقای X واقعاً چه قیافه ای داره.

ملیحه خانم عزیز و مهربون سلام
ممنون از لطفتون .
اتفاقن اصلن اهل کلاس مِلاس اینا نیستم ... ولی نمیدونم چرا خیلیا منو با خیلی از آدمهای کله گنده اشتباه میگیرن
جالبه همه هم منو با دکترا و گاهی اوقات با مهندسا اشتباه می گیرن ...

مهندسماااا چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 10:32

پووووووووووف
یکیم بیاد ما رو تحویل بگیره
خدا بدد شانس
والا

دختلتون عاشق y وx هستن انگار بهتره یه انتگرال مشتق چند مجهولی بشش بدین تا عشق و عاشقی از سرش بپره

اووووووووووووووووووووف از دست تو سید شیطون بلا
من خودم دربست شومارو تحویل میگیرم
ولی از کوجا باید تحویلت بگیرم ؟
منظورم اینه الان کوجای این جاده های یکطرفه ی عشق داری رارندگی میکنی
تازه شم این دختلمون ، که در واقع خواهرمونه ، یه تیکه جواهره یه مجموعه از ادب و متانت و خانومیه
اگه میدونستم قهر نمیکنی بازم ازش تعریف میکردم ! ولی چه کنم که تازه پیدات کردم میترسم دوباره بزنی به کوه و دشت و دَمَن

mosafer سه‌شنبه 26 خرداد 1394 ساعت 18:04

salaamm bar dadash bahman e Aziz
manzele no mobarak
bebinam in comment sabt mishe aya

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام مسافر عزیز و غریبمون
چقدر دلم برای فونت فنگلیشت تنگ شده ! حالا ببین برا خودت دیگه چقدر دلتنگ بودم
واقعن جات اینجا خالی بود و سبز ...
ممنون که اومدی و ممنون که همیشه در حقم ( ندیده و نشناخته ) خواهری کردی
مسافر عزیز ؛
متاسفانه یکی از بدیهای بلاگ اسکای اینه که به سختی پیامی ارسال میشه ...انگار از جیب باباش میخواد خرج کنه
بهرحال هروقت پیامتون ارسال نشد ، بلافاصله اونو در بخش " تماس با من " کپی کن و ارسالش کن . من خودم اونو از اون بخش مجددن کپی کرده و توی کامنتها منتشرش میکنم ...
بازم ممنون که هستی و شرمنده که اینهمه توی زحمت افتادین ...

شکیبا سه‌شنبه 26 خرداد 1394 ساعت 10:12 http://sh44.blogsky.com

سلام
عجبا

شکیبا خانم محترم و گرامی
واقعن از این دست عجبا توی مملکتمون زیاد داریم ...
متاسفانه البته ...

شیوا سه‌شنبه 26 خرداد 1394 ساعت 08:27

سلام آقا بهمن عزیز
این آقاهه التماس دعا داشته ، پول ازتون می خواسته وقتی فهمید خبری نیست دیگه بی خیال شد
یاد یه آقایی افتادم تو ترمینال شهر دانشجوییم . هر مسافری میدید می رفت سراغش که پول بده و کمک کن و دعا بخر و بذار گلاب بپاشم روت برای سلامتیت ! بعد اگه طرف می گفت نه ببخشید. شروع می کرد نفرین کردن که الــــــــــــهییییییی خدا به کمرت بزنههههه ، الهیییییی به خاک سیاه بشینیییی



شیوا خانم عزیز
راستش به این مسئله فکر نکرده بودم ! ولی فکر کنم درخواست ایشون این بوده که براشون پارتی بازی کنم و یه خونه ی سازمانی براشون ردیف کنم
وقتی فهمید خودم بیست و هفت ساله که دنبال خونه سازمانی هستم دیگه محلم نذاشت و حتی حاضر نشد بهم تقبل الله هم بگه ...

پونه سه‌شنبه 26 خرداد 1394 ساعت 08:12

عمو جان شما برای هر کی y باشی واسه ما x هستید
از لحاظ ارزش و محترم بودن و مهم بودن عرض کردم خدمتتون
وگرنه این x های به قول شما کله گنده که ریختن تو این مملکت و به درد لای جرز می خورن ارزش فکر کردن هم ندارند شما یه x از نوع خوبش هستید

نسرین سه‌شنبه 26 خرداد 1394 ساعت 03:27

اینبار بهش بگین: عاقای ایکس حالشون خوب بود بهتر شدن؟

بعضیا فقط زمانی حالتو می پرسن که باهات کار دارن. نمونه اش اینجا هم زیاده

نسرین بانو
واقعن برام عجیبه که اونجا هم از این دست آدمها پیدا میشه ...
راستش همش فکر میکردم فقط ماها از این تحفه ها داریم ...

mahtab lotfi سه‌شنبه 26 خرداد 1394 ساعت 01:51 http://heyvanazarimamnoo.blogsky.com

جناب بهمن بسیار خوشحالم که برگشتین ،
خونه ى نو مبارک
امیدوارم همینجا موندگار بشید ....

خانم لطفی عزیز
منم واقعن خوشحالم که شما رو اینجا میبینم .
بالاخره ماهم همسایه ی شما شدیم و امیدوارم همسایه ی خوبی براتون باشم .

مهربانو/ دوشنبه 25 خرداد 1394 ساعت 23:11 http://baranbahari52.blogsky.com/


سلام داداش بهمن
باز خدا رو شکر آقای ایکس بدهکارش نبوده با چک و لگد ازت پذیرایی کنه


نه بابا ! این بنده خدا اونروز چه پزی میداد وقتی باهام حرف میزد
ولی وقتی بقول سهیلا خانم ، فهمید هیچ پخی نیستم دیگه تا حالا حتی باهام سلام و علیک هم نکرده ...
انگار مسبب همه ی بدبختیهاش من بودم ...

سهیلا دوشنبه 25 خرداد 1394 ساعت 21:54 http://rooz-2020.blogsky.com/

میترسم یه تقبل الله بهت بگم بابت اون نمازی که خوندی آقای جناب ایگرگ .که دیگه تو هم ول کن نباشی و بیای برامون از کپک 27 ساله ات درنوبت خونه ی سازمانی داد سخن بدی.وال لااااااااااا
شانس که نداروووم.....
حالا بیا و درستش کن که جناب ایگرگ گوش مفت گیرش اومده
اونم گوشی که هیچ پخی تو این مملکت نیست .....

ببین بهمن جان چقدر بهت گفتم تیپ نزن میدزدنت. حالام که ندزدینت تو رو با یه کله گنده اشتپ گرفتن.
برادر من...عزیزمن...کوتاه بیاو اینقدر مث این جنتلمنا تو اداره برای خودت مانور نده.....و گر نه میااااااااااام براتااااااااااااااا

بهم تقبل الله نگفتی ول کُنِت نیستم ، واااااای به روزی که یه نیمچه تقبل اللهی از زبونت بشنوفم ...اونوخته که تموم کپکای روزگارمو میام و درِ خونه ت خالی میکنم ...
ضمنن یه فرق اساسی بین گوش شما و گوش اونائی که توی مملکت پُخی هستن وجود داره ...
اونائی که توی مملکت پُخی نیستن ، مثه منو و شوما تااااااا دلت بخواد گوشی برا شنیدن دارن و قلبی برا لرزیدن
و اونائی که تو مملکت پُخی هستن ، برعکس! نه گوشی برا شنیدن دارن و نه دلی برا لرزیدن
و من و شما و امثال منو و شما ، اون گوش و دل رو به صدها پُخ بودن نمیدیم ...
مگه نــــــــــــــــــــــــــــــــــــه ؟؟؟
بعدشم نمیدونم چرا خدا از قالب قیافه ی من زیاد تولید کرده !
اونم خوشبختانه همه دکتر و مهندس و کله گنده ...
مثه اینکه ملائکه فکرشو نمیکردن اینهمه کپی یه جا و یه زمان رونمائی بشن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد